عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
معرفی کتاب: تفکر سریع و کند
«تفکر سریع و کند» عنوان کتابی است نوشتهی دنیل کانمن که نشر نوین آن را به چاپ رسانده است. اگر از شما بپرسند به چه فکر میکنید، معمولاً بهراحتی جواب میدهید. باور دارید میدانید در ذهنتان چه میگذرد. فکر میکنید ذهنتان از تفکرات آگاهانهای تشکیل شده است و هریک از این تفکرات به شکلی منظم به تفکراتی دیگر میانجامد؛ اما ذهن فقط به این شکل کار نمیکند؛ درواقع، حتی شیوهی معمول کارکرد ذهن هم اینگونه نیست. بیشتر برداشتها و افکار شما بدون اینکه بدانید از کجا آمدهاند، به خودآگاهتان راه مییابند. نمیتوانید ردیابی کنید چطور به این باور رسیدهاید که یک لامپ روی میز مقابلتان قرار دارد یا اینکه چطور از پشت تلفن توانستید رد پای ناراحتی یا عصبانیت را در صدای همسرتان تشخیص دهید یا اینکه چطور توانستید در جاده خود را از خطر مرگ نجات دهید و تازه بعدش بفهمید چه اتفاقی افتاده است. بخشی از فرآیندهای ذهنی که به برداشتها، شهود و بسیاری از تصمیمات منجر میشوند، بیسروصدا و در خفا اتفاق میافتد.
بیشتر بحثهای این کتاب دربارهی سوگیریهای شهودی است. بااینحال، تمرکز روی خطاها به معنی زیرسؤالبردن یا لکهدارکردن هوش آدمی نیست؛ همانطور که توجه به بیماریها در متون پزشکی به معنای انکار سلامتی نیست. اکثر ما در بیشتر مواقع از نظر ذهنی سالم هستیم و بیشتر قضاوتها و اعمالمان مناسباند. در هر قدمی که در زندگی به جلو پیش میرویم، بهطور معمول اجازه میدهیم برداشتها و احساسات راهنمای مسیرمان باشند و اعتمادی که به باورها و ترجیحات شهودی خود داریم، معمولاً قابل توجیه است؛ اما همیشه اینگونه نیست، چرا که ما حتی وقتی در حال اشتباهکردن هستیم نیز اغلب به خودمان مطمئنیم. در نتیجه، به احتمال زیاد شاهدی بیطرف بیشتر از خودمان بتواند خطاهایمان را ببیند.
نویسنده میگوید هدف من این است: بهبود توانایی شناخت و درک اشتباهات دیگران و نهایتاً اشتباهات خودمان در قضاوتها و انتخابها، با ارائهی زبانی غنیتر و دقیقتر در بحث راجع به آنها. دستکم در بعضی موارد، تشخیص دقیق میتواند منجر به مداخلهای شود که خسارات احتمالی ناشی از قضاوتها و انتخابهای بد را به حداقل برساند.
قسمتی از کتاب تفکر سریع و کند:
خواندن روایت داستان گوگل هم مثل تماشای قایقران ماهری که در مسیر آبهای خروشان موانع رودخانه را یکی پس از دیگری پشت سر میگذارد، بهخاطر مواجههی مداوم با ریسک وقوع فاجعه برای ما هیجانانگیز است. بااینحال، تفاوت آموزندهای بین این دو مورد وجود دارد. قایقران ماهر صدها بار چنین کاری را انجام داده و برای انجام این کار مدتها تمرین کرده است. او آموخته است در آبهای خروشان چطور باید عمل کند و موانع مسیر را چگونه پیشبینی کند. او آموخته است که با انجام تغییرات جزئی، وضعیتی به خود بگیرد که او را از برخورد با موانع مسیر ایمن نگه دارد؛ اما مردان جوان فرصت کمتری دارند تا نحوهی ایجاد یک شرکت غولپیکر را بیاموزند و برای اجتناب از سنگهای پنهان در مسیر رودخانه (مثلاً رونمایی از پروژهی نوآورانهی یکی از شرکتهای رقیب) هم شانس کمتری دارند. درست است که مهارت در داستان گوگل نقش زیادی داشت، اما نباید از نقش شانس هم غافل شد. شانس در رویدادهای واقعیِ داستان گوگل نقش پررنگتری را بازی میکند، اما در توصیف داستان موفقیت گوگل خیلی جایی ندارد. هر چقدر شانس نقش بیشتری در یک رویداد داشته باشد، آن رویداد آموزههایی برای ما خواهد داشت. قانون قدرتمند سیستم یعنی آنچه میبینید، تمام واقعیت است -اینجا هم نقش دارد. شما با اطلاعات محدودی که در اختیار دارید، طوری برخورد میکنید که انگار همهچیز را میدانید. از اطلاعات محدودی که در اختیار دارید بهترین اطلاعات ممکن را میسازید و اگر داستان خوب و منسجمی از آب دربیاید، آن را باور میکنید. از آن طرف هم، داستانسرایی منسجم با اطلاعات کم راحتتر است. وقتی قطعات پازل کوچکتر و کمتر است، ساختن پازل هم آسانتر میشود. اعتقاد ما به منطقی بودن جهان پایه و اساس محکمی دارد: آن هم توانایی تقریباً نامحدود ما در نادیده گرفتن جهل و ناآگاهی خودمان است.
از افراد زیادی شنیدهام که قبل از وقوع بحران مالی سال ۲۰۰۸، میدانستند چنین اتفاقی میافتد. این جمله شامل کلمهی بحثبرانگیزی است که در صحبت راجع به رویدادهای مهم باید از دایرهی واژگان ما حذف شود. این کلمه این است: دانستن. برخی از مردم بهدرستی از قبل فکر این را میکردند که چنین بحرانی رخ خواهد داد، اما واقعاً نمیدانستند چنین رویدادی رخ خواهد داد. حالا میگویند میدانستند، چون بحران در واقع اتفاق افتاده است. این نمونه، مصداق سوءاستفاده از یک مفهوم مهم است. در زبان روزمره، کلمهی دانستن را تنها زمانی به کار میبریم که آنچه میدانیم حقیقت داشته باشد و بتوان درستی آن را نشان داد.