عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
معرفی کتاب: تدابیر خرسی
«تدابیر خرسی»، با زیرعنوانِ قدرت، درونِ آرامش نهفته است، عنوان کتابی است به قلم لوتار زایورت که نشر نخستین آن را به چاپ رسانده است. این اثرِ زایورت کارشناس نمونه و مشهور مدیریت زمان در آلمان، کتابی است برای دستیابی به موفقیت.
خرسها که مورد علاقهی آقای زایورت هستند در این داستان جذاب، نقش اصلی را ایفا میکنند. آنها مظهر آرامش، قدرت و استقامتی هستند که ما امروزه برای غلبه بر مسائل و چالشهای زندگی پرمشغلهی خود به آن نیاز داریم.
نویسنده میگوید: خرسها دوستان من هستند، به دلیل اینکه باهوش، تکاملیافته و در معرض خطر انقراضاند. خرسها مظهر ارزشهایی هستند که بسیاری از ما آنها را از دست دادهایم و اگر بخواهیم در این دنیای آکنده از کار و فعالیت و آشوب، یک زندگی مستقل، رضایتبخش و پربار داشته باشیم، باید هرچه سریعتر آن ارزشها را دوباره به دست آوریم؛ زیرا کسانی که با آرامش و خویشتنداری، هوشیار و بیدار میمانند و در زمان حال و بهروز زندگی میکنند، میتوانند قدر واقعی لحظه را درک کنند و به زندگی خود معنا ببخشند. خرسها این راز را میدانند. به نظر میرسد خرسها آرام و نرمخو باشند؛ اما هر لحظه مسئلهای مهم پیش بیاید، بسیار سریع عمل میکنند. هنگامیکه آنها مورد حمله قرار میگیرند، کاملاً قد راست میکنند. یک خرس بالغ شکمی دارد که به آن افتخار میکند و اگر بخواهد، میتواند مثل ما روی دو پا راه برود؛ اما او بیشتر ترجیح چهار دستوپا بدود یا دراز بکشد. خرسها در طول زمستان میخوابند، برای همین به غاری میروند که در آنجا در امان باشند، اگرچه دشمنان طبیعی اندکی دارند.
و بالاخره: خرسها به عسل خود دست پیدا میکنند، زیرا پوست کلفتی دارند و نیش زنبورهای عسل برای آنها اهمیتی ندارد. مهمتر از همه، خرسها بهخصوص خرسهای قطبیِ مورد علاقهی من، نماد سه ویژگی مهم هستند:
۱-آنها آرام و خونسرد به نظر میرسند.
۲-بر هنر آرامسازی کامل ذهن و جسم خود تسلط دارند. مثل خرس قطبی که روی تودهی شناور یخ دراز میکشد و میگذارد خورشید روی شکمش بتابد. تقویم دیواری من از چنین عکسهایی پر است؛ استراحت مطلق به بهترین شکل خود.
۳-وقتی مسئلهی مهم غذا پیش میآید، آنها برقآسا بلند میشوند و طعمهی خود را شکار میکنند. بنابراین آنها نماد پویایی و قدرتی هستند که تقریباً در هیچ حیوان دیگری دیده نمیشود.
شما نباید روی یک توده یخ شناور دراز بکشید و اصلاً نباید یک حیوان بیچاره را شکار کنید! اما بد نیست بعضی از هنرها و قابلیتهای خرسها را بیاموزید. ما به قدرت و سرعت نیاز داریم تا بتوانیم در جامعهی رقابتی امروز شرکت کنیم و تنها با آرامش و خونسردی است که میتوانیم از فشار روزافزونِ زمان، قرارها و برنامههای کاری و شخصی دوری کنیم.
از خرسها یاد بگیریم. من این کار را انجام دادهام و امیدوارم شما هم پس از خواندن داستان خرسهای من، این کار را انجام دهید و همیشه به یاد داشته باشد: زندگی کردن مثل خرسها بهتر است!
دوست دارم این قولِ خود را تکرار کنم، برخی از شما قبلاً آن را از طریق سمینارها شنیده یا در وبسایت من خواندهاید: «اگر روزی به من برخورد کردید، بدون اینکه خرسی همراه داشته باشم، شما را به یک لیوان نوشیدنی دعوت میکنم! قولِ شرف، به بزرگی خرس!»
قسمتی از کتاب تدابیر خرسی:
صبح زود خرسها در محوطهای از جنگل منتظر بودند. تقریباً همهی حیوانات آمده بودند تا به حرفهای آنها گوش دهند، حتی هانس رودلف گوزنه.
برونو خرسه شروع به صحبت کرد: «زمان باارزشترین نعمتی است که ما در اختیار داریم. بیشتر موجودات زنده این را فراموش میکنند. ما تا ابد زنده نیستیم! و برای تحقق بخشیدن به اهدافمان به زمان زیادی نیاز داریم. ما نمیتوانیم وقت خود را برای کارهای بیهوده بگذاریم. منظورم از این حرف گپ کوتاه با همسایه یا لحظهای استراحت در میان علفزار سبز نیست، منظورم زمانی است که به معنای واقعی کلمه از ما دزدیده میشود. توسط دزدان زمان!»
حیوانات جنگل با ترس فریاد زدند: «دزدان زمان؟»
جغد به نمایندگی از همه سخنرانی کرد: «ما تا حالا هرگز در این مورد چیزی نشنیدهایم! آیا واقعاً موجوداتی هستند که زمان را از ما میدزدند؟ آنها چه شکلی هستند؟ چگونه میتوانیم آنها را بشناسیم؟»
برونو خرسه پاسخ داد: «شناخت آنها آسان نیست. آنها میتوانند در هر لباس مبدل غیرقابلتصور، ظاهر شوند و متنوعترین نامها را به خود بگیرند. اگر از عقل سلیم خود استفاده کنید، آنگاه شما فوری آنها را میشناسید. خانم پروفسور جغده، آخرینبار کِی بود که کسی پیش تو آمد و چیزی را به تو گفت که اصلاً نمیخواستی بشنوی؟
جغد کمی فکر کرد و سرانجام پاسخ داد: «این تقریباً هر شب اتفاق میافتد. بعضی از حیوانات جلوی من را میگیرند و سؤالات احمقانهای میپرسند که خودشان هم با کمی فکر میتوانند به آنها پاسخ دهند. یادم میآید که یک سمور دائم تنهی درختی که روی شاخهای از آن نشسته بودم را تکان میداد تا او را هنگام اجرای تردستی تماشا کنم. حالا که در این مورد فکر میکنم، بیشتر صحبتهایی که در شبها دارم، تقریباً غیرضروری هستند.»
برونو خرسه رو به زنبور وزوزو کرد و گفت: «و تو، بئاته زنبوره؟ آیا تو هم آشنایانی نداری که وقت تو را بدزدند؟ بیکارهای پرحرفی که جلو کندو مدام آویزان میشوند و میخواهند تو را از انجام کارهایت باز دارند؟»
بئاته زنبوره پاسخ داد: «همهی زنبورهای نر اجتماع ما. نرها تمام روز در مسیر من به این طرف و آن طرف پرواز میکنند! آنها در مورد چیزهای بیهوده حرف میزنند و فقط به فکر پر کردن شکم خود هستند. آنها آنقدرها عمر نمیکنند که هدف ثابتی را در نظر داشته باشند. البته میتوان از مسابقه با این جوانکها صرفنظر کرد، زیرا اصلاً به آن علاقهای ندارند!»
برونو رو به خرگوش کرد و پرسید: «تو چطور، هری خرگوشه؟»
او پاسخ داد: «دزدان زمان؟ تمام خانوادهی من دزد زمان هستند! در هر گوشه یکی جیغ میکشد و از من چیزی میخواهد! و سرانجام زمانی که همه در تختخواب خود قرار گرفتند، در میزنند و نمایندهای میخواهد چیزی به من بفروشد و من دل و جرئت این را ندارم که او را دور کنم!»
فردیناند روباهه آهی کشید و گفت: «من با این مسائل بهخوبی آشنا هستم. من نمیتوانم از فرصتی که ممکن است با حیوانات مهم روبهرو شوم، صرفنظر کنم. آدم هرگز نمیداند با کسی برخورد میکند که ممکن است هیچگاه برایش فایدهای نداشته باشد. بنابراین من از این قرار به آن قرار میدوم و درنهایت هیچچیز از این کار حاصل نمیشود.» برونو خرسه جلو خندهی خود را گرفت و به جای پاسخ به او، رو به هانس رودلف گوزنه کرد و گفت: «تو تا حالا اصلاً چیزی نگفتی.»
حیوان شاخدار که بیشتر غرق در فکر شده بود، اعتراف کرد: «من دزد زمان خودم هستم. گاهی اوقات تصمیم قطعی خودم را در مورد کاری میگیرم. اما بعد، در حین دویدنها روز تمام میشود. بنابراین من آن را به تأخیر میاندازم. و ویژژژژ، روز سپری میشود و من هیچ کاری نکردهام غیر از خوردن.»
برونو خرسه با بلندنظری پاسخ داد: «کسی که به اشتباهات خود پی میبرد، در بهترین شرایط دوری از آنها در آینده قرار دارد.»