جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

مایکل کانینگهام: برخی از مردم هرگز مرا نبخشیده‌اند که فقط رمان «ساعت‌ها» را بارها و بارها ننوشتم

مایکل کانینگهام: برخی از مردم هرگز مرا نبخشیده‌اند که فقط رمان «ساعت‌ها» را بارها و بارها ننوشتم

 

مایکل کانینگهام نویسنده‌ی تحسین‌شده در میانه‌‌ی راه نوشتن یک رمان بود که همه‌گیری آغاز شد. او درباره‌ی سرنوشتِ این رمان و اینکه چگونه با نگاه به وضعیتِ پیرامون در زمان همه‌گیری، مسیر خود را تغییر داده با گاردین به گفت‌وگو نشسته است.

معروف‌ترین رمان کانینگهام یعنی «ساعت‌ها» داستان سه زن است که با چالش‌های عاطفی جدی‌ای روبه‌رو هستند: ویرجینیا وولف، که کانینگهام رمانِ خانم دالووی او را در دوران دانشجویی خوانده و آن را به‌عنوان عاملی برای شیفتگی‌اش به داستان و امکانات آن می‌داند. لورا براون، زنی خانه‌دار و مادری مضطرب در لس‌آنجلس و کلاریسا وان، یک نیویورکی مدرن که مهمانی‌های گوناگون برپا می‌کند و درگیر تفکرات خاص و وابستگی‌های عاشقانه‌اش است. «ساعت‌ها»، زمانی‌که در سال 1998 منتشر شد، موفق به دریافت جایزه پولیتزر و جایزه پن/فاکنر شد. چهار سال بعد، زمانی که دیوید هار فیلمنامه‌ی اقتباسی استیون دالدری را با بازی مریل استریپ، جولیان مور و نیکول کیدمن نوشت، این رمان مشهورتر از قبل شد.

کانینگهام به یاد می‌آورد: «واقعاً از موفقیت ساعت‌ها شگفت‌زده شده بودم. این، رمانی درباره‌ی سه زنِ افسرده بود که یکی از آن‌ها ویرجینیا وولف است. هیچ نشانه‌ای وجود نداشت که بگوید این رمان می‌فروشد.»

«ساعت‌ها» چهارمین رمان کانینگهام بود و اکنون او هشتمین رمان خود را با عنوان «روز» منتشر می‌کند. پس از وقفه‌ای نزدیک به 10 سال، او به ساختارِ سه‌ضلعی مورد علاقه‌اش بازمی‌گردد تا تصویری حاد از زندگی در بروکلین را در سه روز منفرد ارائه دهد. شخصیت‌های مرکزی این اثر دن و ایزابل و فرزندشان هستند که ازدواجشان به اندازه‌ی کافی خوب پیش نمی‌رود و برادرِ ایزابل، رابی، که بخشی جدایی‌ناپذیر از خانواده‌ی آن‌هاست. یک بیماری همه‌گیر نیز وجود دارد و اگرچه هرگز از ویروس نامی برده نمی‌شود اما اثراتش در همه‌جا مشهود است. دان، ایزابل و فرزندشان با هم در یک آپارتمان محقّر محبوس شده‌اند.

کانینگهام در نیمه‌ی راهِ یک رمان متفاوت بود ـ حماسه‌ای چندنسلی که به زمان معاصر می‌رسد ـ اما با فراگیری کووید، به این نتیجه رسید که نوشتن یک رمان معاصر و نادیده‌گرفتن آن غیرممکن است. کانینگهام می‌گوید: «اگر می‌خواستم مجموع این وقایع را در رمانی که مشغول نوشتنش بودم وارد کنم، مثل این بود که گودزیلا به یک مهمانی ناخوشایند می‌رسید! بنابراین، با کمی تأسف، آن را کنار گذاشتم.»

او نمی‌خواست رمانی درباره‌ی همه‌گیری بنویسد، اما در رمانِ «روز» علاوه‌بر یک ویروس خطرناک و زیان‌باری که تبعات بسیاری برای مردم به همراه آورده، چیزهای وحشتناکی نیز وجود دارد. این اثر همچنین یک کاوش متحرک در مورد این ایده است که وقتی زندگی به ما حس خفگی می‌دهد، احساس می‌کنیم باید در جای دیگری تکرار بهتری وجود داشته باشد.

کانینگهام که اکنون 71 سال دارد، در اوهایو به دنیا آمد و در جنوب کالیفرنیا بزرگ شد و بعداً در کارگاه مشهور نویسندگان آیووا به تحصیل نویسندگی خلاق پرداخت؛ اما به همان اندازه که آثار او جنبه‌هایی از تجربه امریکایی را در بر می‌گیرد، این اروپا بود که پربارترین تأثیرات را برای او به ارمغان آورد: وولف در درجه‌ی اول و بعد، رمان‌نویسان قرن نوزدهم همچون جورج الیوت.

وقتی از کانینگهام می‌پرسم: «آیا موفقیت ساعت‌ها تابه‌حال شبیه یک شمشیر دولبه بوده است؟» با حسرتی طنزآمیز می‌گوید: «می‌‌دانم که برخی از مردم هرگز مرا نبخشیده‌اند که فقط ساعت‌ها را بارها و بارها ننوشتم.»

اگر روزی وسوسه شوم که نسبت به افرادی که هنوز هم می‌خواهند درباره‌ی «ساعت‌ها» با من صحبت کنند کلافه شوم! فقط جلوی خودم را می‌گیرم و به خودم یادآوری می‌کنم که لابد یک چیزی در میان است که مردم هنوز دوست دارند درباره‌ی رمانی که 25 سال پیش منتشر شده صحبت کنند. پس، به خودم می‌گویم: «ساکت شو!»

منبع: گاردین

ترجمه: محسن امینی

در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.