عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
فیلمنامه اصلی: ترمیناتور
ترمیناتور فیلمی است به کارگردانی جیمز کامرون. به گفتهی جیمز کامرون، ترمیناتور در ذهنش به شکل تصویر رباتی که از آتش بیرون میآید نقش بست. او احیاناً صحنهای از متروپلیسِ (1927) فریتس لانگ را به خاطر میآورد که در آن رباتی را که بدلِ ماریاست پای تیرک میسوزانند و ماشین فلزی زیر آن آشکار میشود و صرفاً به گفتنِ اینکه ترمیناتور مملو از تقلیدهای اینچنینی است بسنده نمیکند. کامرون کلاً فیلم را بر پایهی آنها ساخته است.
کامرون صراحتاً دربارهی خاطرات سینماییای که بر کارش تأثیرگذارند صحبت کرده است. او بلافاصله بعد از اکران ترمیناتور، به مصاحبهگر سینهفنتستیک (اکتبر 1985) گفت: اگر واقعاً به عوامل مؤثری که به شکلگیری داستان کمک کردهاند فکر کنم، کل آن احساس را میتوان در برخی از فیلمهای علمی_تخیلی دههی 1950 و اپیزودهای محدودههای بیرونی جستوجو کرد. مهمترین چیزی که محدودههای بیرونی از آن برخوردار بود و همیشه از نظر بصری مرا تحتتأثیر قرار میداد استفادهاش از عمق میدانِ نگاه فیلمنوآر در فیلمهای دههی 1940 و فیلمهای اکسپرسیونیستی آلمان در دههی 1930 بود.
بلافاصله تشابهاتی با اپیزود خاصی از محدودههای بیرونی با عنوان «سرباز» (1964) نوشتهی هارلن الیسن مطرح شد که از قرار معلوم کامرون تماشایش کرده بود. در خلال آن مصاحبه، مقایسههای بیشتری با داستان دیگری از الیسن با درونمایهی ماشین علیه انسان و با عنوان «دهانی ندارم و باید جیغ بکشم» صورت گرفت، که با کلماتی مشابه متن ابتدای ترمیناتور آغاز میشود:
جنگ سرد آغاز شد و به جنگ جهانی سوم تبدیل شد و همچنان ادامه یافت و به چنان جنگ بزرگ و بسیار پیچیدهای بدل شد که برای اداره کردنش به کامپیوترها نیاز داشتند. آنها کامپیوترهای اولیه را نابود و شروع به ساخت اِیاِم (ابرکامپیوتر یکپارچه) کردند... و همهچیز خوب بود تا اینکه ماشینها کل سیاره را فراگرفتند و این عنصر و آن عنصر را اضافه کردند. ماشینها با خشم و جنون باعث مرگ نژاد بشر شده بودند. با نفرتی ذاتی که همهی ماشینها همیشه نسبت به موجودات ضعیف و آسیبپذیری که آنها را ساخته بودند داشتند، درصدد انتقامجویی برآمده بودند.
کامرون، مانند اسپیلبرگ و لوکاس، به نسلی از کارگردانان باسواد سینما تعلق دارد که از کارشان کاملاً آگاهاند. او میتواند از هر چیزی الهام بگیرد، از سگ اندلسی، آنجا که شوارتزنگر چشم آسیبدیدهاش را میشکافد گرفته تا فیلمهای اسلشرِ اوایل دههی 1980 که از لحاظ تجاری بسیار موفق بودند. اتهامات در مورد سرقت ادبی نامربوطاند. کامرون، مانند بسیاری از هنرمندان در همهی زمینهها، مهارت چشمگیری در یافتن مناسبترین چیزها دارد که برای دیگران مؤثر بودهاند یا جالبتر اینکه برای دیگران مؤثر نبودهاند، اما میتوانند برای او مؤثر واقع شوند.
کامرون به کارگردانی معروف است که فکر و ذکرش را تکنولوژی به خود مشغول میکند، اما این مهارت فنی با حس طرفداران فیلم نسبت به آنچه مخاطبان میخواهند ببینند همراه است. او در ابتدای ترمیناتور مطلقاً هیچیک از منابع محدودش را به ماشین زمان اختصاص نداد، زیرا بهدرستی پیشبینی کرد که مخاطبان آن را مسلم میگیرند؛ اما از آنجا که دربارهی قابلیتهای سایبورگ بسیار میشنویم و سپس میتوانیم عملاً ببینیمشان، میخواهیم جزئیات نحوهی عملکردش را نشانمان بدهند.
تأثیر آشکار قاتل جامعهستیز در «هالووینِ» (1978) بسیار موفقِ جان کارپنتر نمونهی دیگری از وامگیری خلاقانهی کامرون است. کارپنتر کل ساختار فیلم خود را براساس پیشروی قاتلی توقفناپذیر بنا کرده بود و همهی سنتهای مرتبط با شخصیت و تعلیق را در مورد نحوهی دستگیری او به چالش میکشید. قاتل هیچ انگیزهی روانیای نداشت و همچنین، به نحو غیرقابل توضیحی، غیرانسانی و ظاهراً کشتنش ناممکن بود.
بهعنوان تجربهای انتزاعی در تعلیق سینمایی جالب بود، زیرا بازگشتهای رواییِ سینمایی بهزودی شروع به کاهش کردند.
یک سال بعد ریدلی اسکات در بیگانه به شیوهی متقاعدکنندهتری از ایدهی مشابهی استفاده کرد، آن هم در قالب موجودی کشنده که خدمهی سفینهای فضایی را یکبهیک به نحو فجیعی میکشد. سبک درجهی یک 2001: ادیسهی فضایی کوبریک برای پیرنگ فیلمهای درجهی دوی همراه با خشونت افسارگسیخته، که سابقاً درونمایهی بیشتر فیلمهای بهرهکشی بود به کار رفت.
کامرون در نخستین سالهای پرجذبهی خود در مقام کارگردان نوظهورِ موفق، در مصاحبههایش با آبوتاب به طیفی از فیلمهای درخشانی اشاره کرده که نه فقط تأثیرات سبکی مبهم بلکه منابع جزئیاتی بودند که میتوانست از آنها الهام بگیرد. او علناً والتر هیل، کارگردان پیشگام اکشن را ستود: «وقتی مشغول نوشتن بعضی از صحنههای ترمیناتور بودم، راننده را در ذهن داشتم. البته نه اینکه از آن کپی کنم؛ فقط یکبار فیلم را دیده بودم و صرفاً خاطرهی محوی از انرژی جنبشی رو به جلو داشتم.» و قاعدتاً داخل پارکینگها، محوطههای تاریک و متروک بیرون شهر و تعقیبوگریز اتومبیلها را در ذهن داشته است. متقابلاً خودِ هیل یکی از ستایندگان ترمیناتور شد و کوشید کامرون را به اقتباسی از اسپارتاکوس که حوادث آن در فضا اتفاق میافتند، علاقهمند کند.
کامرون علاقهای به این درونمایه نداشت، احتمالاً به این دلیل که قبلاً به عنوان منبعِ الهام شخصیت جان کانر، رهبر انسانهای برده در شورش علیه ماشینها، از آن استفاده کرده بود. در عوض، پذیرفت دنبالهای برای بیگانه بنویسد و کارگردانی کند. «راننده» (1978) سبک خاص صحنههای مدرن را ارائه میداد، اما در مورد نگاههای اجمالی به آینده، کامرون باید جای دیگری را در نظر میگرفت: «و بعد، وقتی داشتم ترمیناتور را مینوشتم، جنگجوی جاده به ذهنم آمد و گفتم؛ قدم بعدی همینه. هیچکس در این بین به ذهنم نرسیده بود.»
کامرون بعداً به مصاحبهگر فیلم کامنت گفت:
ترمیناتور از جهاتی بهترین تجربهام بود. میتوانستم ایدهپردازی کنم، فیلمنامه بنویسم، قرارداد ببندم، استوریبرد صحنههای اصلی را بکشم، تصاویر را برحسب انتخاب بازیگرها، دکورها و لوکیشنها طراحی کنم، بعد آنها را فیلمبرداری کنم و نماهای کاملشده را با استوریبرد مقایسه کنم و یکی از تصاویر رضایتبخشِ مشابه را ببینم. برایم حیطهی بیکموکاستی بود. هر کاری که میخواستم میتوانستم انجام بدهم.