جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
سینما-اقتباس: پلۀ آخر
پلۀ آخر فیلمی است به کارگردانی علی مصفا و محصول سال ۱۳۹۰ سینمای ایران. در این فیلم، بازیگرانی چون لیلا حاتمی، علی مصفا، علیرضا آقاخانی و حامد بهداد به نقشآفرینی پرداختهاند. در پلۀ آخر، لیلی یکی از ستارههای سینماست که اخیراً همسرش را هم از دست داده است؛ اما روزی سر صحنۀ فیلمبرداریِ فیلمی که در آن نقش اصلی را دارد، هنگام تصویربرداریِ پلانهای مربوط به خود بهشدت میخندد. خندههایش چنان شدید میشود که کار تصویربرداری متوقف میشود، اما دلیل خندههای لیلی چیست؟ هیچکس نمیتواند حدس بزند! فیلم اقتباسی دوستداشتنی است از داستان مردگان، اثر جیمز جویس. مردگان جویس، یکی از عناوین مجموعه داستان دوبلینیهاست. جویس در مردگان، افزون بر واقعگرایی دقیق و موشکافانۀ آن، در دو مورد نوآوری داشته است: ۱-در این داستان، از شیوۀ مرسوم و پذیرفتهشدۀ سنتی داستان، که حادثهای آن را توجیه کرده و به پیش میبرد، خبری نیست. ۲-نویسنده حالات گوناگون روانی و تأثیر گفتارها و کردارها بر درون شنونده و بیننده را به نحوی زیبا و درخشان بیان میکند و به درون و روان زن و شوهری در این مجلس نقب میزند و داستان را به نتیجه و اوج میرساند. در مراسم مهمانی، گابریل که مردی تحصیلکرده، مدرس و مقالهنویس ستون ادبی مطبوعات است و زن خوشتیپ او، گرتا، نقش ویژهای دارند یا بهتر است گفته شود که جویس برای رساندن پیام خود و تحلیل روان نقشی اساسی را به آنها داده است. گابریل از همۀ حرکتها و گفتهها و اشارههایی که با ضمیر انسان سروکار دارد متأثر میشود؛ سخن بجا و زیبا بر نشاطش میافزاید و حرکت و نگاه و سخن و اشارۀ امیدبخش و طنزآمیز بر او مؤثر میافتد. مهمانی به نام آقای دارسی، پس از صرف شام و سخنرانی گابریل، ترانهای میخواند که لحنی اندوهبار دارد و خانم گرتا را بهشدت متأثر کرده است. همسرش گابریل که از حالت سر پا ایستادن و به موسیقی گوش کردن زنش در خیال خود دنیایی ساخته است، کنجکاو شده و میخواهد علت شیفته شدن زنش به آن ترانه را دریابد. آوازی که خوانده میشود، گرتا همسر گابریل را به یاد دوست جوانش میاندازد، که وقتی هر دو جوان شانزده هفده ساله بودند میخواند و در همان سن و سال جوانمرگ شده بود. یاد گذشتۀ دور که با آواز دوشیزه اوریم تداعی شده چنان سنگین و دردآلود است که گرتای شاد و دوستداشتنی را سخت منقلب کرده است.قسمتی از رمان مردگان نوشتۀ جیمز جویس:
گابریل که شامش را خورد کیک بزرگی را پیش کشیدند. جرنگ جرنگ چنگالها و قاشقها دوباره شروع شد. همسر گابریل با یک انبرک کیک را توی بشقابها میگذاشت و آنها را به طرف میز رد میکرد. در نیمه راه مری جین بشقابها را میگرفت و روی آنها مربای تمشک و نارنج یا مسقطی اضافه میکرد. کیک دستپخت شخص عمه جولیا بود، از هر سو آواز تحسین بلند شده بود ولی جولیا بر آن بود که کیک خوب سرخ و برشته نشده است. آقای براون گفت: «خانم مورگان، امیدوارم مرا به عنوان (سرخ شده) بپذیرد زیرا سراپا براون هستم.» به جز گابریل همۀ مردان کیک خوردند و از جولیا ستایش کردند. گابریل هرگز با شیرینی میانۀ خوبی نداشت. مقداری کرفس برای او نگه داشته بودند. فردی مالینز نیز ساقۀ کرفسی برداشت و با کیک خورد. به وی گفته بودند که کرفس در خونسازی بدن بسیار اهمیت دارد و از طرف دیگر آن روزها زیر مراقبت پزشک قرار داشت. میسیز مالینز که در طول تشریفات شام ساکت بود گفت که پسرش تا یکی دو هفتۀ دیگر به مانت میلری میرود. حاضران رشتۀ سهن را به مانت میلری کشاندند و گفتند که هوای آنجا چقدر شفابخش است و که رهبانان آن دیار بسیار مهماننواز هستند و از مهمانان دیناری پول نمیگیرند. آقای براون دیرباورانه گفت: پس میفرمایید آدم میتواند به آنجا برود و مثل مهمان خانهای منزل کند و در سرزمین پر برکتش زندگی کند و بعد بیآنکه دیناری هزینه کند برگردد. مری جین گفت: اوه بیشتر مردم که آنجا برای هواخوری میروند، به دیر صدقه و خیرات میدهند.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...