جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
سینما-اقتباس: سربازان پیادهنظام
«سربازان پیادهنظام» فیلمی است به کارگردانی ادوارد زوئیک و محصول سال ۲۰۱۴ سینمای امریکا. در این فیلم بازیگرانی همچون توبی مگوایر، لیلی ریب، مایکل استلبرگ و پیتر سارسگارد به نقشآفرینی پرداختهاند. شروع فیلم با سبک زندگینامهای فیشر در آغاز زندگی همراه است و مادری که از گفتن مرگ پدر، امتناع میورزد و بعدها شطرنج را تحت نظر کارمین نیگرو یاد میگیرد. توجه به مکان و نگاههای محیطی، پدیدارشناسی و جامعهی شهری سینما از جمله پارک میدان واشینگتن، فضاهای باز و نیمهباز و کاملاً باز و ادراک کادر از جمله نقاط قابل پرداخت «سربازان پیادهنظام» است و البته ظاهراً لوکیشن چندان معروف جهانی محسوب نمیشود. یکی از نکاتی که در فیلمنامهنویسی توجه را به خود جلب میکند، بازی با فضاها یا درهم شکستن فضاهاست، مثلاً در مسافرت بابی به کالیفرنیا، با اکثر حالات کلیشهای سینمایی روبهرو هستیم، امواج ساحل، تابش خورشید و سبک زندگی که چندان ارتباطی با محیطهای دربسته مسابقات شطرنج ندارد. استفاده از موسیقی راک اند رول به عنوان زیرصدا، اغلب جز نشان دادن فرایند آرام و محرمانه رویکرد خاصی را نمایش نمیدهد. قهرمان برای بهدست آوردن هدف و یا خنثی کردن برنامه حریف (بوریس اسپاسکی) دست به هرگونه تلاشی میزند از جمله اینکه فیشر اصرار میکند که در اتاقی کوچک و بدون تماشاگر و بیسروصدا انجام شود و هیچ اهمیتی ندارد که ریچارد نیکسون و هنری کیسینجر مشغول تماشا در کاخ سفید هستند. جنون و شیدایی خاصی در بابی فیشر لمس میشود که به نظر میرسد در پرداخت و نگارش، عمداً به وجوهی از آن توجه نشده است. فیلمنامهی پیش رو را می توان با الگوهای سفر قهرمان، که نخستینبار جوزف کمبل آن را در کتاب «قهرمان هزار چهره» معرفی کرد، نقد و بررسی سینمایی کرد. در این الگو، سه مرحله کلی جدایی، تشرف و بازگشت قابل ارائه است. در مرحلهی نخست، قهرمان از دنیای عادی به دنیایی مرموز و ناشناخته سفر میکند (سفر قهرمان)، در مرحلهی دوم، شرح این رویدادهاست و در مرحلهی آخر، بازگشت و یا مرگ او در دنیای واقعی است که هر کدام از این مراحل، مصداقهای آشکاری در فیلم دارند.قسمتی از فیلمنامه سربازان پیادهنظام:
داخلی هتل بورلی هیلتون، سوئیت بوریس اسپاسکی سوئیت خیلی بزرگ است. دوش باز است، نشانهای به زبان انگلیسی و روسی: «هتل بورلی هیلز به آقای بوریس اسپاسکی خوشآمد میگوید... قهرمان شطرنج جهان.» جدا از کت شلوار مشکی، بوریس پیراهن هاوایی پوشیده. صلیب کوچکی درون چمدان بازش آویزان است. روی میز تخته شطرنجی با مهرههای چیده شده برای بازی جدید دیده میشود. بوریس دیده میشود، مشغول خشک کردن خودش است. در باز میشود. مشاور وارد میشود. او جلر است. پوشهای را حمل میکند. مکالمه آنها به زبان روسی با زیرنویس انگلیسی است. بوریس: در نزدی؟ جلر: صدامو نشنیدی. جلر فوراً سریعاً جاز رادیو را خاموش میکند. بوریس: مزاحم وسایل شنیداریتونه ؟ جلر: (میخندد) دچار پارانویا شدید. جلر سمت پنجره میرود به پایین نگاه میکند. جلر: اومدم اینجا چون زاویه دید بهتری داشت. بیا ببین. این کشور بینظیره درسته؟ (دوباره به او خیره می شود) گفتم این کشور فوقالعادهاس، ها؟ بوریس پاسخ نمیدهد. جلر پوشه را روی تخت میاندازد. جلر: تیم امریکایی. یه نفر تو این لیست هست که دوس داشتم کاش مرده بود. خارجی. ساحل سانتا مونیکا بابی در کت شلوار براقش حرکت میکند امواج کفشهایش را خیس میکنند. هدفمند صحبت میکند، غرق در بازی سرش زیر لب منمن میکند. دُنا با پاشنههای بلند پشت سرش راه افتاده. دنا: این همه چیزیه که میخواستی؟ بابی لحظهای با فاصله قدم بر میدارد. عصبانی میشود. بابی: ها؟ اگه دوس داری صدف جمع کن. دنا: خیلی سریع راه میری. بابی مکث میکند، روی ماسهها مینشیند و به دریا خیره میشود. بابی: شاید بجاش اینجا خوابیدم. دنا به دشواری کنار بابی مینشیند و سیگاری روشن میکند. بابی: چکارهای دنا؟ دنا هاج و واج به بابی نگاه میکند. دنا: با مردم حال میکنم. بابی: که اینطور. منم. (فکر میکند)...
در حال بارگزاری دیدگاه ها...