عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
بیوگرافی: جن کمپبل
جن کمپبل در شمال شرق انگلستان بزرگ شد و اکنون در لندن زندگی میکند. او شاعرِ برندهی جایزه و نویسندهی پرفروش دوازده کتاب در زمینههای غیرداستانی، داستانی و شعر است.
کتابهای او برای بزرگسالان عبارتاند از: «آغاز جهان در نیمهشب»، «آکواریومِ دختر»، «دنیای کتاب و کتابفروشیها» و کتاب موجود در لیستِ پرفروشهای ساندی تایمز یعنی «چیزهای عجیب و غریبی که مشتریان در کتابفروشیها میگویند» است.
سهگانه مصور او «فرانکلین و لونا» و کتاب دیگرش «خواهری که برادرانش را خورد» در انتشارات تِیمس و هادسون منتشر شده است. او برندهی جایزهی اریک گرگوری و جایزهی شعر جین مارتین شده و کتابهایش به بیست زبان ترجمه شدهاند. او دو عنوان کتاب نیز در فهرست کتابهای چاپی سال 2023 دارد: «لطفاً به این نمایشگاه نیایید!» و «مارسلین: مدافع دریا».
جن بیش از پانزده سال در صنعت انتشارات کار کرده است؛ در آغاز بهعنوان یک کتابفروش و بعدها بهعنوان ویراستار آزاد و تولیدکنندهی محتوا. این نویسنده همچنین یک کانال یوتیوب دارد که در آن دربارهی کتابها، تاریخ افسانهها و... صحبت میکند. او همچنین کارگاههای آموزشی آنلاین و خدمات تحریریه را ارائه میدهد و در مدارس، شرکتهای انتشاراتی، دانشگاهها و جشنوارههای کتاب دربارهی موضوعات مختلف سخنرانی میکند.
قسمتی از کتابِ دنیای کتاب و کتابفروشیها نوشتهی جِن کمپبِل:
فرانسه-پاریس
آه، پاریس! شهر عشق و کتاب و غذا؛ پر از کافههای ادبی و شعرای فقیر. شهر رستوران «لو پراکاپ»، قدیمیترین رستوران شهر که هنوز هم فعال است؛ جایی که در سال 1646 تأسیس شده است و ولتر باید روزی چهل فنجان قهوهاش را آنجا خورده باشد.
همچنین شهر میکدهی همینگوی که در پاریس ریتز هتل قرار دارد. نامگذاری آن به این دلیل است که در روز 25 آگوست 1944 که نازیها شهر را محاصره کرده بودند، ارنست همینگوی در همین حوالی بود و بهعنوان خبرنگار جنگ مشغول بود و با درماندگی میخواست جایی را بهصورت رسمی آزاد کند. روایات زیادی از این ماجرا وجود دارد (یکی از آنها میگوید همینگوی به این دلیل دیر کرده که مشغول پر کردن ماشینش با شامپاین بوده است)، اما آن یکی که من بیشتر از همه دوست دارم، این است که همینگوی به هتل میرسد، به پشت بام میرود و چندین تیر هوایی شلیک میکند و با سرعت به میکده برمیگردد. هتل را آزادشده از دست نازیها اعلام میکند و سپس پنجاه عدد مارتینی سفارش میدهد تا بین مهمانها پخش شود. ظاهراً مارتینیها خوب نبوده، زیرا متصدی میکده را نتوانستهاند پیدا کنند و خودشان مجبور شدهاند نوشیدنیها را ترکیب کنند.
در تمام راستای کرانهی شرقی رود سِن، از پونت ماری تا کوای دو لوور و در کرانهی غربی از کوای دو لا تورنل گرفته تا کوای ولتر، سرتاسر بوکینیستها قرار گرفتهاند. بوکینیستها دکههایی هستند که کتابهای دستدوم و آنتیک میفروشند و دورهگردان قرن شانزدهم آنها را راهاندازی کردند. در قرن بعد دورهگردها را از شهر بیرون کردند تا مجبور شوند دوباره برای گرفتن دکههایشان درخواست بدهند تا مقامات مطمئن شوند که قوانین سانسور را رعایت میکنند. اینچنین قوانین سفتوسختی از بین نرفتند. در سال 1810 ناپلئون تمام کتابفروشان را وادار کرد که درخواست مجوز بدهند. آنها مجبور بودند چهار منبع و اساس اخلاقی از خودشان ارائه دهند تا شهردار شهرشان تأیید کند که قصد فروش کتابهای خرابکارانه و اعتراضی را ندارند.
این روزها فرانسه همچنان چیزی معادل توافق نِتبوک در بریتانیا را دارد؛ به این معنی که تخفیف قائل شدن برای کتابهای جدید، ممنوع است (به جز 5 درصد تخفیف دانشآموزی و دانشجویی) و وزیر فرهنگ حال حاضرشان، یعنی اورلی فیلیپتی، مصمم است که به رونق کتابفروشیها کمک کند. در آخرین بازدیدم از پاریس در سال 2013 حداقل بیست کتابفروشی دور هتل ما پخش شده بودند و حساب بانکیام باید خدا را شکر کند که آنها فقط کتابهای فرانسوی میفروختند. یکی از کتابفروشیهای دوستداشتنی آنجا، مونت اِن لِق است که یک کتابفروشی، یک گالری و یک کافه است. کتابفروشی اَبی نقطه مقابل آن و یک کتابفروشی دستدوم است که جوری مملو از کتاب است که فکر کنم از قوانین فیزیک پیروی نکرده باشد. برای من کشف این موضوع که پشت قفسههای کتابش هم قفسه وجود دارد، جالب بود؛ یعنی قفسهها بهصورت کشویی و مانند پنجرههای فرانسوی کنار میروند و یک لایه قفسهی پر از کتاب دیگر از پشتشان نمایان میشود.
البته که برای من، محبوبترین جا در پاریس، «شکسپیر و شرکا»ست.