عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
میزانسن: مراسم قطع دست در اسپوکن
«مراسم قطع دست در اسپوکن» کمدی سیاهی که مارتین مکدونا آن را در سال ۲۰۱۰ نوشت و در همان سال هم برای نخستینبار اجرایش روی صحنه رفت. این اولین نمایشنامهی مکدوناست که در شهر خیالی تارلینگتون، اوهایو اتفاق میافتد.
مردی مرموز به نام کارمایکل ۲۷ سال است که به دنبال دست چپ گمشدهی خود میگردد. توبی و مرلین ادعا میکنند که زائدهی بریدهشدهی او را در اختیار دارند و به دنبال دریافت پاداشی هستند که کارمایکل برای بازگشت آن ارائه میدهد. یک کارمند عجیبوغریب هتل، مروین، در وسط معامله قرار میگیرد و حضور او باعث ازبینرفتنِ روند کار میشود.
«مراسم قطع دست در اسپوکن» در برادوی و شونفلد تیِتر اجراهای خود را آغاز کرد. در ۱۵ فوریه ۲۰۱۰ این اثر به شکل اختصاصی اجرا شد و اجرای عمومی آن هم از ۴ مارس ۲۰۱۰ آغاز شد و در ۶ ژوئن همان سال با ۱۰۸ اجرا به پایان رسید.
این اجراها به کارگردانی جان کراولی و بازیگری کریستوفر واکن در نقش کارمایکل، سم راکول در نقش مروین، آنتونی مکی در نقش توبی و زوئی کازان در نقش مرلین به صحنه رفت. این نخستین نمایشنامهای است که از مکدونا در ایالات متحده به نمایش درآمد.
هیلتون آلز در نقد خود در نیویورکر نوشت: نمایشنامه برای موفقیت مهندسی شده است و دیدگاه مکدونا، دربارهی کمدی سیاه، بخش مهمی از این مهندسی است. این نوع کمدی میتواند وحشت واقعی را در هستهی خود بپوشاند. مانند هر مهاجر باهوشی، مکدونا آگاه است که چگونه شخصیت بیگانهی خود را بر بستر وقایع به پیش ببرد.
بن برانتلی در نقد خود بر این نمایشنامه در نیویورک تایمز مینویسد: شخصیتهای مکدونا شبیه به یک کمدی هالیوودی دربارهی کلاهبرداران بددهنی هستند که مدام با خود کلنجار میروند. اگر از مکدونا انتظار اثری هیجانانگیز را داشته باشیم، میتوانیم در هزارتوی مخوف و ترسناکی که در پشت پیشانی شیشهای کارمایکل وجود دارد، زمان را بگذرانیم.
این نمایشنامه در سال ۲۰۱۰، نامزد Drama League Award برای اثر برجستهی نمایشی بود.
قسمتی از نمایشنامهی مراسم قطع دست در اسپوکن:
صحنه دوم
(نور روی مروین)
مروین: بعضی وقتها میگم کاش یه میمون داشتم، شما نمیگین؟ من میگم. نه شامپانزهطورها، بیشتر از این بوزینهها. یا چه جور میمونی؟ شما چی کار میکردین، میذاشتین از همه چی بره بالا و از این کارها؟ آره. شاید براش یه مُشت موز میخریدین؟ واقعاً موز زیاد میخورن، یا حرفیه که مردم میزنن در موردِ موز و خودِ اونها نه عینِ خیالشونه موز بخورن نه اینکه نخورن؟ امروز با این وضعِ رسانهها دیگه آدم نمیدونه. چون من خیلی باغوحش نمیرم، مجبورم قبول کنم دیگه. قبلاًها میرفتم، دورهی نوجوونیم، اونزمان که هیچ کارِ دیگهای نداشتم؛ اما بعدش کمکم به نظرم یه جورهایی افسردهکننده اومدن، متوجهین؟
این بود که بعدش دیگه شروع کردم مست رفتن به باغوحش، ولی اون هم کار درستی نبود، این بود که بعدش دیگه مست میرفتم باغوحش و همهش تو فکرم بود یه مُشت کارهایی برای انجام دادنِ حیوونها بکنم، ولی هیچ کیو نجات ندادم. تنها کاری که بعضیوقتها میکردم، مثلاً اگه یه بوزینه میدیدم، این بود که انگشتمو از لای میلهها میکردم تو و میذاشتم حیوونه، نَر یا ماده، انگشتمو بِکشه. حتا بابت انگشتم ترس هم نداشتم. انگاری بوزینههه خبر داشت و حواسش بود من مستم و از خودش میپرسید آخه چرا؛ ولی بعدش روم که به بوزینههه بود، فکر میکردم، خدای من، ببین باهات چی کار کردن. انداختنت تو یه قفسی که نمیخوای توش باشی و کاری کردن بیای انگشتِ منو بِکشی، در صورتی که تو الان باید تو خونهت باشی، تو یه جنگلِ بارونی، چیزیو هم نکشی که دلت نمیخواد بکشی. احتمالش بیشتره دلش بخواد یه موزو از رو درخت یا دُمِ یه بوزینهی دیگه رو بِکشه. بعدش هم با خودم فکر میکردم خدای من، هر کدومِ میمونها تو هر کدومِ باغوحشهای دور تا دورِ دنیا، امشب با این فکر میرن به خواب که هی، من نمیخوام تو این قفس باشم و انگشتِ یه یاروهای مستیو بِکشم و ندونم چه کوفتی به کوفتیه، من میخوام تو خونهم باشم تو افریقا، یا هر جایی که جنگلِ بارونی داره، از رو این درخت تاب بخورم رو اون درخت، موز بخورم، از این کارها دیگه. بعد هم فکر میکردم هاه نه، هر شبی که میخوابن، احتمالاً خواب میبینن که من برگشتم اونجا، من تو جنگلِ بارونیام، من دارم موز میخورم. بعدش بام! از خواب پا میشن، هر روز تو آریزونای کوفتی، بعد هم که این یارو میآد. حدوداً از همون موقعها بود که دیگه خیلی نرفتم باغوحش و شروع کردم کلی اسید زدن. بابتِ همین اسید زدنه هم بود که دستگیر شدم و یه قسمتی از شرایطِ آزادیم این بود که بیام و تو این هتلِ کوفتی کار کنم که باعث شده الان اینجا باشم. من دلم نمیخواد تو هتل کار کنم آقا. کی دلش میخواد تو هتل کار کنه؟ یهجور موجودِ عجیبالخلقهی عشق هتل؟ ولی دلیل من اینه که همیشه امیدوارم یه اتفاق هیجانانگیزی اینجا بیفته، میفهمین؟