عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
میزانسن: بازرس
بنا به شواهد موجود، گوگول نمایشنامهی «بازرس» را در اواخر سال ۱۸۳۵ آفریده است. وی در نامهای به تاریخ ۷ اکتبر ۱۸۳۵ از پوشکین میخواهد تا موضوعی برای نوشتن یک نمایشنامهی کمدی به او پیشنهاد کند. کمتر از دو ماه بعد، یعنی در ۶ دسامبر همان سال، گوگول در نامه به میخاییل پاگودین، مورخ و روزنامهنگار روس، از پایان نگارش نمایشنامهی بازرس خبر میدهد. اثر در بهار سال ۱۸۳۶ در تئاترهای پتربورگ و مسکو روی صحنه رفت، ولی گوگول همچنان در متن آن تغییراتی اعمال میکرد تا آنکه در سال ۱۸۴۲ متن نهایی در جلد چهارم از مجموعهی آثار وی به چاپ رسید. نخستین اجرای بازرس براساس این متن نهایی، تنها در سال ۱۸۷۰ صورت پذیرفت.
منتقدان محافظهکار، از جمله بولگارین و سنکوفسکی، از «بازرس» بهشدت ا نتقاد کردند و محتوای آن را غیرواقعی و بیپایه و اساس و افترا به نظام اداری روسیه خواندند. بلینسکی، منتقد بزرگ ادبیات روس، در سال ۱۸۴۰ در مقالهای که به نمایشنامهی فغان از عقل گریبایدوف اختصاص داشت، تفسیر مستدلی نیز از اثر گوگول ارائه داد. او به رئالیسم موجود در کمدی گوگول اشاره کرد و در تحلیلی ظریف، ارتباط شخصیتها و اعمال آنان را با شرایط اجتماعی زمانه نشان داد.
بلینسکی نخستین کسی بود که به تیپیک بودن قهرمانان گوگول و ارتباط آنان با اوضاع و شرایط اجتماعی و ساختار بوروکراتیک و فاسد نهادهای حکومتی اشاره کرد. به واسطهی همین نمونهوار بودن شخصیتهاست که نامهای خلیستاکوف، درژیموردا، لیاپکین تیاپکین، بوبچینسکی و دوبچینسکی در بان روسی به اسم عام تبدیل شده و فراوان در گفتوگوهای روزمره مورد استفاده قرار میگیرند.
نوآوریهای گوگول در این اثر، از نخستین جملهی نمایش آغاز میشود. شروع اثر و گرهافکنی دراماتیک «بازرس» شکل بسیار بدیعی دارد و اغلب آن را همچون یکی از بهترین و موجزترین نمونههای شروع نمایشنامه و گرهافکنی در ادبیات نمایشی جهان معرفی میکنند. گوگول برخلاف بسیاری از نمایشنامهنویسان مشهور که بخش بزرگی از آغاز اثر خود را به مقدمهچینی و طرح مشکل و گرهافکنی اختصاص میدهند، با نخستین جملهی نمایشنامه که در جلسهی مقامات شهر از زبان شهردار ادا میشود تنش دراماتیک را به وجود میآورد و گره نمایش را پایهگذاری میکند. فقط همین یک جمله گره و مشکل را در ذهن خواننده و تماشاچی ایجاد و توجه او را به دنبالهی اثر جلب میکند. این امر تا اندازهی بسیاری ناشی از حال و هوایی است که خود واژهی بازرس در ذهن به وجود میآورد: بازرس هست؛ پس باید خلافی هم باشد تا بازرس به آن رسیدگی کند و باید خلافکاری هم باشد که بازرس پرده از اعمالش بردارد. همین انتخاب و کاربرد حال و هوای بازرسی یکی از رموز موفقیت گوگول بود. به گفتهی بلینسکی، گوگول در زندگی شخصیتهای خود، لحظهای را انتخاب کرد که سراسر زندگی آنان، مفهوم و جایگاه آن، ایدهی آغاز و پایان آن، در همین لحظه متمرکز و نمایان بود. او در نمایشنامهی دیگر خود به نام عروسی نیز همین ابزار را به کار برد و زندگی قهرمانان خود را در لحظهی حساس دیگری، در فضای آماده شدن برای ازدواج، بهطور کامل به تصویر کشید. ولی اگر فضای عروسی، زندگی شخصیتها را بیشتر در ابعاد خصوصی و خانوادگی روشن میسازد، فضای بازرسی برای آشکار کردن ابعاد اجتماعی و سیاسی زندگی به کار میآید.
در چنین شرایطی حتی اگر بازرس و بازرسی قلابی هم باشد فرقی نمیکند، چون خلافکاران فقط با شنیدن واژهی بازرس و احساس فضای بازرسی، آشفته میشوند و خود، خویشتن را افشا میکنند، یعنی همان اتفاقی که در پردهی نخست نمایشنامه رخ میدهد. شهردار پس از آنکه خبر آمدن بازرس را به اطلاع مسئولان ادارات مختلف شهر میرساند، بهنوبت کاستیها و نابسامانیهای هر مؤسسه و اداره را به رئیس آن گوشزد میکند و میخواهد که تا آمدن بازرس فکری برای پوشاندن این عیوب بکنند. گوگول در اینجا نیز نوآوری به خرج میدهد: هنگام برشماری نابسامانیها حتی به رفع یک مشکل یا عیب جدی اشاره نمیشود و همهی تذکرات و تدابیر جنبهی کاملاً سطحی و ظاهری دارند. کسی به فکر حل این مشکل نیست که طبیب شهر حتی یک کلمه روسی هم بلد نیست و نمیتواند با بیماران صحبت کند. مهم آن است که هنگام آمدن بازرس، بیماران شبکلاه تمیز به سر داشته باشند و بالای تختشان اسم یک مرضی به لاتین یا هر زبان خارجی دیگر نوشته شده باشد. شهردار کاری به آن ندارد که قاضی شهر رشوه میگیرد، ولی نگران آن است که نگهبان در ساختمان دادگاه غاز پرورش میدهد و منشی دادگاه چنان بویی میدهد که برای رفع آن باید سیر یا پیاز بخورد. اهمیتی ندارد که مأموران پلیس شهر دائمالخمرند یا برای برقراری نظم پای چشم همه بادمجان میکارند، بلکه مهم آن است که یک مأمور قد بلند برای حفظ ظاهر روی پل بایستد.
گوگول با همین حربه بود که توانست ضمن گریختن از چنگال سانسور، نگرش تند و انتقادی اثر را حفظ کند.