جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: عشق سرخ
اثر ماکسیم لئو، شامل داستان زندگی یک خانواده در آلمان شرقی. ماکسیم لئو نویسندهی کتاب عشق سرخ، نسل سوم خانوادهای است که در آلمان شرقی به دنیا آمده، آنجا زندگی کرده و شاهد تأثیر تنگناها و محدودیتهای جامعهی کمونیستی بر جامعه بوده است. او در این کتاب، از خاطرهها، تجربهها و حسرت آزادی و زندگی در آلمان غربی و نیز از جامعهی دو تکهشدهای که بر نسل پیش از او تحمیل شده بود، سخن میگوید. کتاب به صورت «من روایت» نوشته شده و گفتوگوها گاه از زمان حال به گذشته و برعکس در حرکت است. لئو در من روایت خود مینویسد: بهار سال ۱۹۸۸، تقریباً هر کسی را که میشناسم، به طور جدی در فکر رفتن هرچه سریعتر و محتاطانهتر است. هیچ مهمانیای نیست که در آن این موضوع پیش نیاید. از آنهایی که توانستهاند بروند، آنها که دارند میروند، صحبت میشود. دو تا از دوستانم میخواهند با مردهای اهل برلین غربی ازدواج کنند که بتوانند بروند، دیگران منتظر تولد هفتاد سالگی مادربزرگشان هستند که بخت خود را بیازمایند. کسانی هم هستند که به استخدام دائم جمهوری فدرال برلین شرقی درمیآیند تا بتوانند یواشکی خودشان را به برلین غربی برسانند. از مرگ آلمان شرقی مدتها گذشته، اما در میان خانوادهی من هنوز زنده است. مانند روحی است که نمیتواند آرامش بیابد. حالا که سرانجام همهچیز تمام شده، امیدوار بودیم دوران جدید، زخمهای کهنهمان را درمان کند، اما...قسمتی از کتاب عشق سرخ:
گرهارد در ژانویهی ۱۹۵۲ به برلین شرقی میآید، اما نه تصادفی. او از طرف حزب مأموریتی سری دارد که حتی همسرش هم نباید از آن خبر داشته باشد. مادرم سالها پیش به من گفت گرهارد در مأموریتهای سری درگیر بوده است. اما چیز بیشتری نمیدانست چون حتی پس از پایان جمهوری دموکراتیک آلمان، گرهارد نمیخواست از آن صحبت کند. قبل از آنکه این کتاب را شروع کنم، پیش گرهارد رفتم تا بپرسم آیا میتوانم پروندهی استازی او را ببینم. من سؤالهایم را در یک دفترچهی آبی یادداشت کرده بودم. آن را خواند و سرش را تکان داد. نمیتوانستم از حالت چهرهاش حدس بزنم از اینکه در مورد گذشتهاش کنجکاوی کردهام، راضی یا عصبانی است اما مخالفتی نکرد و گذاشت کارم را ادامه بدهم. چند ماه بعد، آن بستهی بزرگ مدارک روی میزم قرار میگیرد. دویست صفحه مدرک. همهی شب آنها را میخوانم و صبح روز بعد گرهارد تا جایی که به من مربوط میشود، برای من آدم دیگری شده است. میدانم با این پروندهها باید محتاط بود اما حتی اگر نیمی از آنچه در آن پرونده هست واقعیت داشته باشد گرهارد در جمهوری دموکراتیک آلمان هم مرد شجاعی بوده. بدون شک یک باورمند متعصب و وفادار به آن رویداد تا پایان تلخش اما در همان حال صادق و منتقد. کاملاً برعکس تصویر کارگزاری از دسترفته که در خانواده داشت. چرا همهی اینها را برای همه سال از ما پنهان کرده بود؟ بر طبق پروندهی استازیاش، زندگی دوگانهی گرهارد در دوسلدورف شروع میشود؛ جایی که بعد از جنگ با خانوادهاش زندگی میکند. او به عنوان سردبیر در روزنامهی آزادی حزب کمونیست آلمان کار میکند و در اوایل سال ۱۹۵۰ اطلاعاتی در مورد مردی دریافت میکند که برای سرویس امنیتی رایش سوم کار میکرده و حالا قرار است برای امریکاییها کار کند. مرد با او قرار ملاقات میگذارد و میگوید پس از آزاد شدنش از کمپ اسرای جنگی، ارتش امریکا استخدامش میکند تا با گشتاپوهای پیشین و اعضای سرویس امنیت ملی کار کند و سرویس سری جدیدی در آلمان غربی پایهگذاری کنند...
در حال بارگزاری دیدگاه ها...