جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
سینما-اقتباس: دو زن
فیلمی است از ویتوریو دسیکا و محصول سال ۱۹۶۰ سینمای ایتالیا و فرانسه. فیلمی که در آن ستارگانی همچون سوفیا لورن، ژان پل بلموندو، کارلو نینچی و الئنورا براون به نقش آفرینی پرداختهاند. در این فیلم ۱۰۰ دقیقهای ضد جنگ، به آثار مخرب پدیده سیاهی همچون جنگ در قالب سینما و تصویر، به خوبی پرداخته شده است. تلاشهای مبارزه گونه شخصیت چزیرا با نقش آفرینی سوفیا لورن برای حفظ دخترش در برابر جنگ و ترس، بازیِ او را در مقام یکی از به یاد ماندنیترین نقش آفرینیهای لورن در طول دوران بازیگریاش قرار میدهد. همین بود که آکادمی اسکار در آن سال، جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن را به سوفیا لورن اهداء کرد. لورن با گرفتن این جایزه، در مقام نخستین بازیگر غیر انگلیسی زبانی قرار گرفت که جایزه اسکار بازیگری را از آن خود کرد. فیلم، از رمان درخشان آلبرتو موراویا اقتباس شده است. موراویا در سال ۱۹۰۷ در رم به دنیا آمد. در سال ۱۹۲۵، هنگام نوشتن اولین رمانش، خبرنگار خارجی در لندن و پاریس و جاهای دیگر برای استامپا و گازتادپوپولوی تورین بود. در سالهای سلطهی فاشیسم کتابهای او ممنوع بودند و با نام مستعار مقاله مینوشت. او همچنین در دوران اشغال ایتالیا به وسیلهی آلمان و تا آزادی در ماه مه ۱۹۴۴ در کوهها مخفی بود! موراویا از بهترین نویسندگان ایتالیا به شمار میآید. برخی از کتابهای او عبارتند از: مهمانی بالماسکه، زن رم، دو جوان، یک روح در نیم روز، دو زن، ماه عسل تلخ، طلسم، ایام بی تفاوتی و غربال خالی (برندهی جایزهی ویارجیو در سال ۱۹۶۱). دو زن روایت کهنهی چند هزار سالهی جنگ است. داستانی که از بدو پیدایش انسان وجود داشته است اما این بار از زبان زن تنها و مقاوم، از زبان یک مادر. از زبان نوع بشری که شاهد مرگ و اضمحلال نسل خود از طرفی و بدبختی و رنج نسل بعدی از طرف دیگر میباشد.قسمتی از کتاب دو زن نوشته آلبرتو موراویا:
یک روز من هشت تخم مرغ در سبد کوچکی گذاشتم . قصد داشتم با روزتا پایین بروم و آنها را در مقابل یک تکه نان ارتشی با آلمانیهایی که در باغ مرکبات در دهکده اردو زده بودند معاوضه کنم. این اتفاق زمانی افتاد که توماسینو در سنت اوفمیا بود. او پیشنهاد کرد ما را همراهی کند. آن روز پنجمین روز بعد از اولین حملهی هوایی و بمباران بود. وقتی به راه افتادیم مانند همیشه توماسینو جلو، از بین صخرهها و در کوره راهها، بدون کلامی حرف، غرق در حساب و کتاب خودش پایین میرفت. ما هم ساکت به دنبالش میرفتیم. راه پر پیچ و خم و سرازیر در طرف چپ کوه قرار داشت. در نقطهای یک صخرهی بزرگ راه را مسدود کرده بودو ما باید از یک تکه زمین مسطح به طرف جناح راست کوه میرفتیم. آن تکه زمین مسطح جای عجیبی بود. صخرههایی سر به فلک کشیده به شکلی عجیب و نادر مانند کله قندهای خاکستری و رنگ پوست فیل و سوراخ سوراخ داشت و غارهایی با اندازههای مختلف. در میان این صخرهها تعداد زیادی درختان گلابی با برگهای تازهی سبز وجود داشت. راه، در بین صخرهها و درختان گلابی از یک طرف و جریان آب کوچکی که دیدن آن لذتبخش و آب شفاف و خزهها زیر آن معلوم بود از طرف دیگر محدود شده بود. وقتی ما به آن زمین رسیدیم توماسینو حدود سی یارد جلوتر راه میرفت. یک مرتبه صدای یک اسکادران هواپیما از راه دور آمد. ما توجه خاصی به آن نکردیم. آن صدا حالا دیگر یک چیز عادی بود. عموما آنها از بالای سر ما میگذشتند و به جلو میرفتند. همه اطمینان داشتند آنها کوهها را بمباران نمیکردند چون ارزشی نداشت جز هدر دادن بمب که پول برایش خرج شده بود.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...