جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
دوباره فکر کن!/ قدرت شناختن آنچه نمیدانید
کتاب «دوباره فکر کن»، نوشتهی آدام گرنت، به همت نشر میلکان به چاپ رسیده است. آدام گرنت این بار به هنرِ بازاندیشی میپردازد: اینکه یاد بگیریم از خودمان بپرسیم آیا نظرات و عقایدمان درست هستند یا نه و نسبت به شنیدن افکار دیگران جبههگیری نکنیم. رویکردهای این کتاب بهترین راه برای رشد و شکوفایی و کسبِ بینش در زندگی است. معمولاً هوش را یادگیری و فکر کردن میدانیم، ولی در دنیایی که باسرعتِ تمام در حال تغییر است به مهارت بسیار مهم دیگری نیاز داریم: فراموش کردن چیزهایی که قبلاً میدانستیم و توانایی دوباره فکر کردن. خیلی از ما در زندگی راحتی و آسایش را ترجیح میدهیم و شک را مایهی سلبِ آرامش میدانیم. به نظراتی گوش میکنیم که باعث میشوند احساس راحتی کنیم و آشنا هستند، نه نظراتی که از ما میخواهند به دانستههایمان شک کنیم. اختلاف نظر را خطری برای غرورمان میدانیم، نه فرصتی برای یادگیری. آدمهایی را دور خودمان جمع میکنیم که با نتیجهگیریهای ما موافق هستند؛ درحالیکه باید با کسانی معاشرت کنیم که باعث میشوند بهطرز فکرمان شک کنیم. نتیجه این میشود که افکارمان خیلی زودتر از استخوانهایمان فرسوده و شکننده میشوند. ما فکر میکنیم عالی هستیم و آموزههایی برای درس دادن به دیگران داریم یا دادستانهایی هستیم که باید حتماً اثبات کنیم طرف مقابل اشتباه میکند یا سیاستمدارانی هستیم نیازمند تأیید رأیدهندگان؛ به جای همهی اینها باید دانشمندانی باشیم که مشغول پژوهش برای یافتن حقیقت هستند. هوش این مشکلات را رفع نمیکند و حتی میتواند علیه ما عمل کند: اگر در فکر کردن خوب باشیم احتمالاً در بازاندیشی چندان خوب نیستیم. هر چه باهوشتر باشیم، احتمال اینکه متوجه محدودیتِ دانستههایمان باشیم کمتر است. این کتاب دعوتنامهای است برای رها کردن دانش و عقایدی که دیگر سودی به شما نمیرسانند و همچنین دعوتی است برای اینکه هویت خودتان را به جای ثبات، وابسته به انعطافپذیری کنید. باور دارم که اگر به فنِ بازاندیشی مسلط شوید، موقعیت بهتری برای دستیابی به موفقیت شغلی و خوشبختی در زندگی خواهید داشت. بازاندیشی به شما کمک میکند راهحلهایی جدید برای مشکلات قدیمی پیدا کنید و برای مشکلات جدید سراغ راهحلهای قدیمی بروید. بازاندیشی مسیری برای یادگیری بیشتر از اطرافیانتان و زندگی کردن با پشیمانیهای کمتر است. یکی از نشانههای بارز خردمندی این است که بدانید کِی وقت آن رسیده که بعضی از باارزشترین و عزیزترین بخشهای هویت خود را رها کنید. برنه براون در یادداشتی بر این کتاب مینویسد: «دوباره فکر کن بهترین کتاب برای امروز ماست. بله، یادگیری به تمرکز نیاز دارد، ولی از یاد بردن چیزهای غلط به تمرکز دو چندان. باید به جای جُستن آسایش، شجاعتِ تغییر کردن داشته باشیم. آدام گرنت در این کتاب تحقیق و داستانگویی را کنار هم جمع کرده تا به ما کمک کند از هوش و احساساتمان کار بکشیم و کنجکاو باقی بمانیم. نادانستههایم هرگز به اندازهی حالا هیجانانگیز نبودهاند.»قسمتی از کتاب دوباره فکر کن:
یکی از مشکلات اصلی مشاجرات وظیفهای این است که اغلب به مشاجرات رابطهای منجر میشود. شما یک لحظه دارید دربارهی مقدار چاشنی بوقلمون عید شکرگزاری بحث میکنید و چند لحظه بعد به خودتان میآیید و میبینید که دارید فریاد میزنید: حالم رو بهم میزنی! اگر چه برادران رایت یک عمر تجربه در پیدا کردن خط قرمزهای یکدیگر داشتند، اما این دلیل نمیشد که آنها همیشه خونسردی خود را حفظ کنند. آخرین چالش بزرگ آنها قبل از به پرواز درآمدن هواپیما، بزرگترین مشکل آنها بود: طراحی پروانهی هواپیما. آنها میدانستند که برای پرواز هواپیما به پروانه نیاز دارند، اما نوع مناسب پروانه هنوز وجود نداشت. درحالیکه با راهکارهای مختلف دستوپنجه نرم میکردند، ساعتها با هم بحث میکردند و معمولاً صدایشان را بالا میبردند. این بحث و جدل ماهها طول کشید و در این بازه هر کدام از آنها دربارهی خوبیهای راهحلهای خود موعظه و از ضعفهای راهحل دیگری دادستانی میکرد. سرانجام خواهر کوچکترشان، کاترین، آنها را تهدید کرد که اگر دعوا کردن را بس نکنند، او خانه را ترک میکند. ولی آنها باز هم دعوای خود را ادامه دادند تا اینکه بالاخره یک شب به جایی رسیدند که شاید بلندترین داد و فریاد عمرشان را تجربه کردند. در کمال تعجب، صبح روز بعد وقتی به کارگاهشان رفتند، طوری رفتار میکردند که انگار اتفاقی نیفتاده است. آنها بحث در مورد پروانهی هواپیما را درست از جایی که دیشب متوقف کرده بودند ادامه دادند؛ فقط این دفعه دیگر خبری از داد و فریاد نبود. طولی نکشید که آنها در فرضیات خود بازاندیشی کردند و به نتیجهای رسیدند که یکی از بزرگترین دستاوردهایشان شد. برادران رایت در داشتن مشاجرات وظیفهای بدون دخالت دادن مشاجرات رابطهای استاد بودند. وقتی آنها صدای خود را بالا میبردند، معمولاً نشانهی شور و اشتیاقشان بود نه نشانهی خشم. مکانیک آنها با حیرت میگفت: «به نظرم اونا واقعاً عصبانی نمیشدن ولی مطمئنا خیلی داغ میکردن.» آزمایشها نشان میدهد اگر مشاجره را به جای اختلاف، به شکل مناظره ببینید، به منزلهی این است که حاضر به در نظر گرفتن افکار مخالف و تغییر عقایدتان هستید، که به نوبهی خود طرف مقابل را ترغیب میکند تا اطلاعاتش را با شما به اشتراک بگذارد. اختلاف، حالتِ شخصی دارد و میتواند خصمانه باشد. ولی از مناظره انتظار میرود بر سر ایدهها باشد، نه احساسات. وقتی اختلاف را با پرسیدن «میشود مناظره کنیم؟» شروع میکنید، نشان میدهید که میخواهید مثل یک دانشمند فکر کنید، نه یک واعظ یا دادستان و این امر، طرف مقابل را هم به این طرز فکر ترغیب میکند. برادران رایت این امتیاز را داشتند که در خانوادهای بزرگ شده بودند که اختلافنظر در دیدشان سازنده و لذتبخش بود. البته آنها هنگام بحث با دیگران معمولاً مجبور میشدند سعی کنند رفتارشان را تغییر دهند. ویلبر یکبار برای همکارش که بعد از یک بحث داغ در مورد علوم هوانوردی، اعتمادبهنفسش لطمه خورده بود، نوشت: «بحث صادقانه صرفاً فرآیندی است که در آن باید هر دو طرف پَر کاه و خُردههای چوب را از چشمان یکدیگر بردارند تا هر دو بتوانند بهوضوح ببینند. ویلبر تأکید کرد که این یک بحث شخصی نبوده است: او بحث کردن را فرصتی برای آزمایش و اصلاح طرز تفکر میدانست. ویلبر در ادامهی نامه نوشته بود: «میبینم که باز هم برگشتهای سراغ ترفند قدیمیات: تسلیم شدن قبل از اینکه درست و حسابی در بحث شکست بخوری. من کاملاً نسبت به موضع خودم مطمئن هستم، ولی مشتاق این بودم قبل از اینکه موضوع خاتمه پیدا کند کمی دیگر از بحث کردن با تو لذت ببرم. بحث کردن باعث میشود از زوایای دیگر به مسائل نگاه کنیم.» برادران رایت هنگامی که دربارهی پروانهی هواپیما بحث میکردند، مرتکب اشتباهی رایج شدند. هر کدام از آنها در مورد اینکه به چه دلیل حق با او بود و دیگری اشتباه میکرد، موعظه میکردند. ما وقتی دربارهی دلیل چیزی بحث میکنیم، در معرض خطر وابستگی عاطفی به مواضع خود و رد مواضع طرف مقابل قرار میگیریم. اگر دربارهی چگونگی یک چیز بحث کنیم، احتمال اینکه مشاجرهی خوبی داشته باشیم بیشتر است. وقتی دانشمندان علوم اجتماعی از افراد پرسیدند چرا سیاستهای خاصی را مربوط به مالیات، خدمات درمانی یا تحریمهای هستهای ترجیح میدهند، آنها اغلب روی عقایدشان پافشاری میکردند. اما وقتی از افراد پرسیدند که این سیاستها در عمل چگونه کار میکنند یا اینکه چگونه این سیاستها را به یک متخصص توضیح میدهند، آنها وارد چرخهی بازاندیشی میشدند. متوجه میشدند که در اطلاعاتشان شکافهایی وجود دارد، در نتیجهگیریهای خود تردید میکردند و پافشاری آنها بر این سیاستها کمتر میشد. در نهایت آنها دربارهی گزینههای جایگزین کنجکاوتر شدند. روانشناسان دریافتهاند که بسیاری از ما در معرض خطر توهم عمق تبیین هستیم. وسایل روزمره مانند دوچرخه، پیانو و هندزفری را در نظر بگیرید: چقدر دربارهی این وسایل میدانید؟ مردم معمولاً در مورد اطلاعاتشان اعتمادبهنفس کاذب دارند: آنها بر این باورند که اطلاعاتشان دربارهی نحوهی کار این وسایل، خیلی بیشتر از آن چیزی است که در واقع میدانند. اگر از آنها بخواهیم سازوکار این وسایل را توضیح دهند، میتوانیم به آنها کمک کنیم تا محدودیت اطلاعات خود را متوجه شوند. چرخدندههای دوچرخه چگونه کار میکنند؟ کلیدهای پیانو چگونه موسیقی تولید میکنند؟ چگونه هدفون صدا را از تلفن همراه به گوش شما منتقل میکند؟ افراد از اینکه چقدر برای جواب دادن به این سؤالات تقلا میکنند، متعجب میشوند و بهسرعت میفهمند که در واقع چقدر کم میدانند. این همان اتفاقی بود که بعد از آن دعوای پر سروصدا بین برادران رایت رخ داد. دوباره فکر کن را سبحان خسروجردی و فرزانه حاج خلیلی به اتفاق ترجمه کردهاند و کتاب حاضر در ۳۱۲ صفحه رقعی با جلد نرم و قیمت ۶۵ هزار تومان چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...