جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
بیوگرافی: یوناس یوناسون
زادۀ ششمین روز ژوییه ۱۹۶۱، در وکفو سوئد. یوناسون در کنار نویسندگی، به فعالیتهای ژورنالیستی و روزنامهنگاری نیز پرداخته و به یکی از نامآورترین نویسندگان نسلهای معاصر کشور سوئد تبدیل شده است. بیشک مهمترین اثر او رمان پیرمرد صد سالهای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد است که در سراسر جهان با استقبال فوقالعادهای روبهرو شد. او که پسر یک رانندۀ آمبولانس و یک پرستار بود در جنوب سوئد متولد و بزرگ شد و پس از آنکه در دانشگاه گوتنبرگ، سوئدی و اسپانیایی خواند، در وکفو با چند نشریه در کارِ روزنامهنگاری همکاری کرد. یوناسون در سال ۱۹۹۶، یک شرکت رسانهای، به نام OTW، تأسیس کرد، شرکتی که بهسرعت گسترش پیدا کرد و تعداد کارکنان آن زیاد شد، هر چند که این نویسنده در سال ۲۰۰۷، این شرکت را فروخت. رمان پیرمرد صد ساله که نسخۀ سوئدی آن در سال ۲۰۰۹، منتشر شد، نام یوناسون را در مجامع ادبی بر سر زبانها انداخت و سبب شد که او روی کار نویسندگی بیشتر تمرکز کند. این نویسنده از سال ۲۰۱۰، به همراه پسرش، در جزیرۀ گوتلند در سوئد زندگی میکند. یوناسون تاکنون جوایز ادبی بسیاری را نیز از آن خود کرده است.قسمتی از کتاب بیسوادی که حساب و کتاب سرش میشد:
شرکت سهامی پَر و روکش بالش گنستا از سالها پیش برای هتلها، دادگاهها و ادارههای مختلف بالش تولید میکرد. ابتدا کار و بار شرکت خوب بود، بعد بدتر شد و نهایتاً کاملاً خراب شد. مدیر شرکت چهار کارگرش را اخراج کرد و به جای تولید، از چین بالش وارد کرد. این اقدام از طرفی زندگیاش را راحتتر کرد، ولی چون کار سختی بود، کمکم او را پیر کرد. این مرد از دست همهچیز خسته شده بود و فقط به این دلیل به کارش ادامه میداد، چون از مدتها پیش فراموش کرده بود که زندگی میتواند روی دیگری هم داشته باشد. هولگر ۱ و ۲ این مرد را در دفتر کارش در حوالی گنستا، که انبارش هم چسبیده به دفتر کار بود، ملاقات کردند. محوطه مخروبه به نظر میرسید؛ یک انبار و یک خانه که احتمال فرو ریختنش میرفت، با یک حیاط مشترک و یک کارگاه کوزهگری که سالها بی مصرف افتاده بود. در همسایگیشان یک محل برای انبار کردن اجناس اسقاطی بود و به جز این، محوطه متروکه بود. چون هولگر ۲ بلد بود حرف بزند و هولگر ۱ به اشارۀ برادرش دهانش را بسته نگه داشت، تاجر به حملکنندگان بالقوه اعتماد کرد. گفت: اتاقهای خانۀ در حال ریزش، قشنگترین اتاقهای دنیا نیستند، ولی اگر بخواهند، میتوانند به یکی از این اتاقها نقل مکان کنند، یا دو تا از اتاقها را بردارند. خودِ تاجر در مرکز این شهر کوچک زندگی میکرد. چنین به نظر میآمد که همهچیز ختم به خیر میشود، ولی سازمان بازنشستگی سوئد با ارسال یک نامه، به تاجر اطلاع داد که او بهزودی شصت و پنج ساله میشود و بنابراین حق استفاده از حقوق بازنشستگی را دارد. تاجر اصلاً به این موضوع فکر نکرده بود. عجب شانسی! حالا وقت لذت بردن از دوران بازنشستگی بود. بیکاری به عنوان شغل تمام وقت، این دقیقاً همان چیزی بود که تاجر مشتاقش بود. شاید احتمالاً کمی شلوغبازی؟ از اواخر تابستان ۶۷ تا به امروز دیگر از زندگیاش لذت نبرده بود. آن موقع به استکهلم رفته بود، تا به سالن رقص معروف نالن برود، ولی این سالن بسته و تبدیل به کلیسای غیر وابسته شده بود.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...