جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
بیوگرافی: مراد فرهادپور
زاده سال ۱۳۳۷ در تهران مراد فرهادپور در خانوادهای با پیشینه سیاسی-فرهنگی پرورش یافت. پدرش اهل سیاست و کار روزنامه نگاری بود و حتی در ۲ دوره نماینده تهران در مجلس شورای ملی بود.مراد فرهاد پور پیش از انقلاب فرهنگی تحصیلات خود را در انگلستان رها کرد و به ایران بازگشت و در رشته اقتصاد در دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شد و در میانههای دههی ۶۰ مدرک کارشناسی خود را از این دانشگاه اخذ کرد. کار ترجمه برای فرهادپور از همان سالهای دههی ۶۰ آغاز شد و سپس او به همراه تیمی از زبدهترین مترجمان، فصل نامهای به نام ارغنون را متولد و به پیش بردند که ارغنون از مهمترین مجلات تاریخ کار ژورنالیستی در ایران است. البته ترجمههای او محدود به متون نظری نمیشود و فرهادپور، ترجمههایی از داستاننویسانی چون تالکین و ترجمه داستانهایی از آمریکای لاتین را نیز در پرونده خود دارد.قسمتی از کتاب درخت و برگ اثر جِی.آر.آر تالکین و ترجمه مراد فرهادپور:
در واقع این فکر اصلا به مذاقش خوش نمیآمد، ولی نمیتوانست آن را از سر بیرون کند. میدانست که بالاخره باید روزی سفرش را آغاز کند، اما برای آماده شدن هم عجلهای نداشت. نیگل نقاش بود، اما نقاشی نه چندان موفق؛ تا حدودی به این خاطر که مشغلههای بسیار داشت. بیشتر آنها در نظرش جز دردسر چیزی نبودند، ولی آنها را به نحو احسن انجام میداد به ویژه هنگامی که نمیتوانست از سر بازشان کند، و به عقیده او متاسفانه وضع اغلب همینطور بود. سرزمین وی قوانین نسبتا سختی داشت. البته موانع دیگری هم بود؛ مثلا گاهی اوقات به کلی عاطل میماند و هیچ کاری نمیکرد. دیگر آنکه به نوعی دلرحمی دچار بود. میدانید منظور چه نوع دل رحمیای است. این احساس غالبا به جای آنکه او را به انجام کاری وادارد، ناراحتش میکرد، و حتی هنگامی که سرش به کاری گرم میشد هم از غرولند کردن و خشمگین شدن و ناسزا گفتن (بیشتر به خودش) دست برنمیداشت. با این همه همین دلرحمی او را وادار میکرد تا برای همسایهی لنگش آقای پریش خردهکاریهای بسیاری انجام دهد، البته اگر میآمدند و از او کمک میخواستند. نیگل گهگاه حتی به مردمان دیگر از جاهای دورتر هم کمک میکرد. هر از چند گاهی نیز به یاد سفرش میافتاد و به طریقی بینتیجه شروع میکرد به جمعآوری برخی از چیزها؛ در چنین مواقعی دیگر چندان به نقاشی نمیپرداخت. چند تابلو در دست کار داشت که با توجه به مهارت او اکثرا بیش از حد بزرگ و جاهطلبانه بودند. او از آن دسته نقاشانی بود که برگها را بهتر از درختان میکشند. معمولا زمانی طولانی را صرف نقاشی یک برگ میکرد و تلاشاش بر این بود که تا شکل و درخشندگی برگ و برق قطرههای شبنم بر لبههای آن را تصویر کند. او میخواست درختی کامل نقاشی کند که همهی برگهایش با همین شیوه نقاشی شوند و همگی با یکدیگر متفاوت باشند. یکی از تابلوهایش فکر او را سخت به خود مشغول کرده بود. این تابلو که با طرح برگی گرفتار در باد آغاز شده بود، به درختی بدل شد و درخت بزرگ شد؛ شاخههایی بی شمار گستراند و ریشههایی دوانید که بسیار شگفتآور بودند. پرندگانی عجیب سر رسیدند و بر شاخههای آن آشیان کردند، باید که به آنها توجه میشد. آنگاه در همه سوی درخت و در پس آن از خلال شاخ و برگها سرزمینی نمایان شد. در دوردستها نشانههای جنگلی گسترده بر زمین و کوهستانی با قلههای برف گرفته به چشم میخورد. نیگل علاقهی خود به تابلوهای دیگرش را از دست داد، برخی را هم به دور و برِ تابلوی بزرگش وصل کرد. به زودی بوم چنان وسعت یافت که مجبور شد از نردبام استفاده کند. از نردبام بالا و پایین میرفت، رنگی را به گوشهای میافزود یا از گوشهای پاک میکرد. هنگامی که دیگران به سراغش میآمدند، ظاهر او به اندازه کافی مودب به نظر میرسید، هر چند گاهی با مدادهای روی میزش ور میرفت، به آنچه آنها میگفتند گوش میداد، اما در باطن، تمام مدت در فکر بوم بزرگ خود بود که زیر سرپناه بلندی که در باغ به همین منظور ساخته شده بود جای داشت (در تکه زمینی که زمانی در آن سیب زمسینی عمل میآورد.) او نمیتوانست از دست دل مهربان خود خلاص شود. گاهی اوقات به خود میگفت : ای کاش مصممتر بودم و منظورش این بود که ای کاش مشکلات دیگران موجب ناراحتی خیال او نمیشدو تا مدتها نیز به طور جدی آشفته خاطر نشد. معمولا میگفت: به هر حال پیش از آنکه مجبور شوم به آن سفر لعنتی بروم، این یک تابلو را تمام خواهم کرد؛ تابلوی واقعیام را. واحد خبرگزاری موسسه گسترش فرهنگ و مطالعات
در حال بارگزاری دیدگاه ها...