عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
استامبولی/ نوشتهها و عکسهای منصور ضابطیان در سفر به استانبول
کتاب «استامبولی» جدیدترین سفرنامهی منصور ضابطیان است که نوشتهها و عکسهای سفر به استانبول را در بر گرفته و به همت نشر مون به چاپ رسیده است. ضابطیان میگوید: من یک کتاب به استانبول بدهکار بودم. استانبول نخستین شهری بود که مرا با جهانی فراتر از سرزمین خودم آشنا کرد و با من وارد مکالمهای شد که به زندگی امروزم که با سفر معنا میشود، منتهی شده است. استانبول در ۲۷سالگیام مرا به سوی خود فراخواند و نشانم داد که جهان شکل دیگری است. شرح آن نخستین سفر را در کتاب مارک و پلو مفصل نوشتهام و نمیخواهم دوباره آن قصه را تکرار کنم. از آن سالها تا این سفر، بارها و بارها به استانبول سفر کردم اما هیچوقت سفرم آنقدر طولانی یا آنقدر با فراغ بال نبود که بتوانم کتابی دربارهی آن بنویسم؛ دربارهی شهری که تصور میکنم ایرانیها بیش از هر شهر دیگری خارج از مرزهایشان، به آنجا میروند و حتی کسانی که سفرروهای حرفهای نیستند هم خاطرهای از آن را در کولهبار زندگی ذخیره کردهاند.
با بهتر شدن اوضاع سفر پس از پاندمی کرونا، ترکیه جزء نخستین کشورهایی بود که مرزهایش را گشود و برای من که از آخرین سفر برونمرزیام دو سال میگذشت بهترین زمان بود تا دینی را که بر گردن داشتم، در قالب این کتاب ادا کنم.
اگر نگویم استانبول عجیبترین شهری است که در زندگیام دیدهام، دستکم میتوانم ادعا کنم که یکی از عجیبترین شهرهایی است که به آن سفر کردهام. شهری بینابین سنتی چند هزارساله و مدرنیسمی اغراقشده که گاهی در اروپای غربی هم نمیشود نمونهاش را دید. استانبول برآمده از تاریخی چندهزارساله است. تاریخی که در مقاطعی طولانی یک شکوه جهانی را نمایندگی میکرده و نشانههایش را میتوان در کوچهپسکوچههای امروز آن بهراحتی دید.
دروازهای که فقط یک ارتباط جغرافیایی میان شرق و غرب نیست، آخرین ایستگاه فرهنگی تفکر شرق در ورود به اندیشهی غربی هم هست و البته میتوان در این جملات، جای شرق و غرب را هم با هم جابهجا کرد.
استانبول در طول تاریخ همیشه چیزی برای هیجانزده کردن مسافرانش داشته است. چه آن موقع که کنستانتین پولیس بوده، چه بعدتر که به آن قسطنطنیه گفتند و چه در دوران اسلامبول و چه در صد و اندی سال اخیر که استانبول شده است. چه در سفرنامههای ایرانیانی که به استانبول رفتهاند و چه در سفرنامههای غربیهایی که گذارشان به این شهر افتاده، همیشه حرفی از نخستینها بوده و نویسنده از دیدن بسیاری چیزها شگفتزده شده است؛ اما این شگفتی را در کتاب پیشرو نمیبینید، چراکه دیگر دوران شگفتزدگی در جهان گذشته و شگفتی هم مثل همهی چیزهای دیگر جهان بیشتر به فضای مجازی و دنیای دیتاها رفته است.
بااینحال سعی کردهام مثل کتابهای پیشین، یک نگاه شخصی و تجربی به این شهر داشته باشم. دربارهی حال و هوای مردمش بنویسم و بیش از هرچیز، خوانندهی ایرانی را که به استانبول سفر میکند، با زوایای دیگری از این شهر آشنا کنم و او را به جاهایی ببرم که بیشتر جنبههای فرهنگی شهر را نشانه رفته است. شوربختانه سفر اغلب ایرانیها به استانبول در دایرهای متشکل از مراکز خرید، تفرجگاههای شبانه، کشتیهای تفریحی و کنسرتهای آنچنانی محصور شده است و بیشتر مسافرانی که در شرایط بد اقتصادی با زحمت سفری چندروزه را به این شهر سامان میدهند، فرصتی برای آشنایی با فرهنگ، تاریخ و حالوهوای اجتماعی این شهر پیدا نمیکنند.
در استانبول میتوان در هر پرسهزنی نیمروزه به اندازهی یک کلاس تاریخ و علوم اجتماعی چیز دید و چیز یاد گرفت. استانبولِ این کتاب بیشتر معرف چنین شهری است. معرف چیزهایی که برای خود من مهم و جذاب بوده و امیدوارم برای خواننده هم همینقدر جذابیت داشته باشد.
من استانبول را بینهایت دوست دارم و این اصلاً به این معنا نیست که بگویم استانبول مشکل ندارد؛ ترافیک، ساختوسازهای بیمورد در بعضی مناطق، مافیایی که بر خیلی از سطوح شهر حاکم است، ناامن بودن بعضی محلهها، کثیف بودن بعضی معابر و خیابانها و مردمی را که گاه مثل خود ما عصبانی و پرخاشگر هستند باید در کفهی دیگر ترازوی نگاه عاشقانهام به استانبول بگذارم؛ نگاه عاشقانهای که آن را آبی دریای مرمره، مسجدهای سفیدرنگ باشکوه، کونفههای داغ خوشمزه، چایهای توی استکانهای کمرباریک، گربههای خوشبخت، صبحانههای مفصل، پوستهای درخشان و لبخندهای زیبا شکل میدهد.
نام کتاب را از یک غذای معروف وام گرفتهام: «استامبولی» که در بعضی مناطق ایران به آن دمیگوجه یا گوجهپلو هم میگویند.
قسمتی از کتاب نوشتهها و عکسهای سفر به استانبول:
با آنکه وسط هفته است کافه آزیاده شلوغ است. آدمها اینجا معمولاً روبهروی هم نمینشینند بلکه صندلیهایشان را به سمت تنگهی بسفر میگردانند تا همزمان که چیزی مینوشند تصویری پانوراما از استانبول را هم پیشرو داشته باشند. از همینروست که تقریباً همه گوشی به دست مشغول به اشتراک گذاشتن این همه زیبایی در صفجات مجازیشان هستند. دارم دربارهی تپهی پییر لوتی صحبت میکنم. تپهای که به آن تپهی عشاق هم میگویند، از بس که جای خوبی است برای عاشق شدن، مخصوصاً اگر هوا مثل هوای امروز باشد و دونفر باشید و یک چتر داشته باشید، درست مثل زوجهایی که همین نمنم باران را بهانه کردهاند تا تنگ در آغوش هم به یک چتر پناه ببرند.
اما چرا نام این تپه پییر لوتی است؟ نامی فرانسوی در دل منطقهای که از یکسو به یاد سلطان محمد فاتح، فاتح نام دارد و از سوی دیگر به احترام ایوب سلطان (یار پیامبر اسلام)، عنوان ایوب را به خود گرفته است.
پییر لوتی شاعر و نویسندهی فرانسوی سالها در استانبول زندگی میکرده و گفته میشود که رمان معروف آزیاده را هم در همینجا نوشته. رمانی که کافهای که من حالا در آن نشستهام نامش را از آن وام گرفته است.
استامبولی در ۲۲۰ صفحهی رقعی با جلد نرم چاپ و با قیمت ۷۵ هزار تومان روانهی کتابفروشیها شده است.