جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به حساب کاربری
مغازه ی جادویی
وضعیت: موجود
ناشر
مولف
مترجم
قطع
نوع جلد
تعداد صفحات
231
شابک
9786229801048
تاریخ ورود
1400/11/06
نوبت چاپ
119
سال چاپ
1402
کد محصول
110460
دسته بندی
قیمت پشت جلد (﷼)
1,200,000﷼
مشخصات تکمیلی
(سرگذشت نامه جراحان مغز و اعصاب ایالات متحده،شفقت،نوع دوستی،جسم و جان)
قیمت برای شما:
1,200,000﷼
1 ? count-- : count">
درباره کتاب
کتاب مغازهی جادویی اثر دکتر جیمز آر. دوتی است به ترجمه فروزان صاعدی و چاپ انتشارات کتاب مجازی.
کتاب پیش رو روایتی است از زندگی واقعی نویسنده، یک جراح مغز و اعصاب که کودکی سخت و طاقتفرسایی را پشت سر گذاشته و آسیبهای روحی فراوانی را که بر روانش وارد شده با خواننده به اشتراک میگذارد. او همچنین از دستورالعملها و موهبتهای روحی که مسیر زندگیاش را به سوی عشق، خرد و آرزوهایش هدایت کرده و تنهایی، ترس، خشم و شرم را از وجودش زدوده سخن میگوید، از ترفندهایی جادویی که به آرام شدن و پرورش ذهن منجر میشوند و از قدرت شفقت که میتواند تغییراتی وسیع به دنبال بیاورد.
"مغازه جادویی" اثری عمیق و آموزنده است که نشان میدهد شادی بدون رنج حاصل نخواهد شد و تنها زمانی شادمانی در دلها جریان خواهد یافت که شفقت و دلسوزی ناشی از درک رنج خودمان و اطرافیانمان را به دست بیاوریم. دکتر دوتی از ارتباط بین مغز و قلب سخن میگوید و نشان میدهد که هریک از ما چطور میتوانیم موثر و تفاوتآفرین باشیم.
کتاب پیش رو روایتی است از زندگی واقعی نویسنده، یک جراح مغز و اعصاب که کودکی سخت و طاقتفرسایی را پشت سر گذاشته و آسیبهای روحی فراوانی را که بر روانش وارد شده با خواننده به اشتراک میگذارد. او همچنین از دستورالعملها و موهبتهای روحی که مسیر زندگیاش را به سوی عشق، خرد و آرزوهایش هدایت کرده و تنهایی، ترس، خشم و شرم را از وجودش زدوده سخن میگوید، از ترفندهایی جادویی که به آرام شدن و پرورش ذهن منجر میشوند و از قدرت شفقت که میتواند تغییراتی وسیع به دنبال بیاورد.
"مغازه جادویی" اثری عمیق و آموزنده است که نشان میدهد شادی بدون رنج حاصل نخواهد شد و تنها زمانی شادمانی در دلها جریان خواهد یافت که شفقت و دلسوزی ناشی از درک رنج خودمان و اطرافیانمان را به دست بیاوریم. دکتر دوتی از ارتباط بین مغز و قلب سخن میگوید و نشان میدهد که هریک از ما چطور میتوانیم موثر و تفاوتآفرین باشیم.
بخشی از کتاب
بهتدریج متوجه شدم که وقتی از دست کسی عصبانی هستم، معمولا به این دلیل است که خودم از درون رنج میبرم و از دست خودم عصبانی هستم. قبلا هرگز متوجه این موضوع نشده بودم. کلمات او مدام به ذهنم میآمد: «کسایی که دیگران رو اذیت میکنن خودشون بیشتر از همه اذیت میشن.» حق با او بود. نکته همین بود. اگر بتوانی زخمهای خودت را درمان کنی، دیگر نه صدمه میخوری و نه به دیگران صدمه میزنی. وای! یعنی بودن با روث به نوعی من را شفا میداد؟
هفتهی قبل، روث به من گفته بود که آخرین چیزی که قصد دارد به من بیاموزد، قدرت رسیدن به هر چیزی است که میخواهم. آمادگی رسیدن به آن مرحله را داشتم. از حرف زدن در مورد قلب کمی خسته شده بودم. خیلی وقتها فکر کردن به آن آزارم میداد و خاطرات دردناکی را جلوی چشمم میآورد که مدتهای طولانی سعی کرده بودم در اعماق درونم دفن کنم تا کمتر آزارم دهند اما متوجه شدم که هرچند ظاهر شدن این خاطرات واقعا دردناک است، مواجهه با آنها هربار راحتتر میشود و دیگر چندان دردناک نیستند. در نهایت، بااینکه میتوانستم این رویدادها را در ذهنم زنده کنم، واکنش عاطفیام مانند قبل نبود. میتوانستم با آن خاطرات بنشینم و در رنج و درد ناشی از آنها غرق نشوم. میتوانستم با آن خاطرات بنشینم و خودم را سرزنش نکنم یا به نوعی فکر نکنم که تقصیر من بوده است. دیگر میتوانستم با آن خاطرات وقت بگذرانم و داشتم متوجه میشدم که اگرچه گوینده هنوز در آنجا بود، دیگر مانند قبل به او توجه نمیکنم یا شاید هم صدایش واقعا کم شده است.
روث قلب من را کاملا باز میدید و اگرچه گاهی درد داشت، حال دلم خوب بود.
هفتهی قبل، روث به من گفته بود که آخرین چیزی که قصد دارد به من بیاموزد، قدرت رسیدن به هر چیزی است که میخواهم. آمادگی رسیدن به آن مرحله را داشتم. از حرف زدن در مورد قلب کمی خسته شده بودم. خیلی وقتها فکر کردن به آن آزارم میداد و خاطرات دردناکی را جلوی چشمم میآورد که مدتهای طولانی سعی کرده بودم در اعماق درونم دفن کنم تا کمتر آزارم دهند اما متوجه شدم که هرچند ظاهر شدن این خاطرات واقعا دردناک است، مواجهه با آنها هربار راحتتر میشود و دیگر چندان دردناک نیستند. در نهایت، بااینکه میتوانستم این رویدادها را در ذهنم زنده کنم، واکنش عاطفیام مانند قبل نبود. میتوانستم با آن خاطرات بنشینم و در رنج و درد ناشی از آنها غرق نشوم. میتوانستم با آن خاطرات بنشینم و خودم را سرزنش نکنم یا به نوعی فکر نکنم که تقصیر من بوده است. دیگر میتوانستم با آن خاطرات وقت بگذرانم و داشتم متوجه میشدم که اگرچه گوینده هنوز در آنجا بود، دیگر مانند قبل به او توجه نمیکنم یا شاید هم صدایش واقعا کم شده است.
روث قلب من را کاملا باز میدید و اگرچه گاهی درد داشت، حال دلم خوب بود.