درباره ضروریات مدیریت (10 مقاله خواندنی از هاروارد)
درباره کتاب
از ویژگیهای بارز مدیر خوب، توانایی شناسایی فرد مناسب برای شغل مناسب و آموزش کارکنان برای موفقیت در کاری است که به آنها واگذار میشود. ولی شوربختانه بیشتر مدیران معتقدند اگر تکتک کسانی که روی پروژهای کار میکنند، مناسب آن شغل باشند، سازمانی هم که در آن کار میکنند، مناسب آنها خواهد بود. ولی همیشه واقعیت چنین نیست. اگر دو گروه از افراد با توانمندی مشابه را در سازمانهای مختلفی به کار بگمارید، نتیجهی کار آنها از زمین تا آسمان متفاوت خواهد بود؛ چون سازمانها نیز، صرفنظر از افراد و منابعی که در آنهاست، توانمندیهای خاص خود را دارند. مدیران خوب برای موفقیت پایدار، باید هم در زمینهی ارزیابی افراد و هم در زمینهی تواناییها و ناتوانیهایسازمانهای خود، تبحر داشته باشند. مدیران پیش از انجام هر کاری باید بهطور دقیق بدانند سازمان آنها توانایی روبهروشدن با چه نوع تغییراتی را دارد و از پس چه تغییراتی برنمیآید. بهمنظور کمک به مدیران برای انجام این کار، نخست نگاهی نظاممند به نحوهی شناخت توانمندیهای اصلی در عرصهی سازمان انداختیم و سپس نحوهی انتقال این توانمندیها بهموازات رشد و بالغشدن شرکتها را بررسی کردیم.
فهرست مطالب کتاب:
فصل اول: مواجهه با چالشِ تغییر اخلالگر
فصل دوم: رقابت بر سر تحلیل داده
فصل سوم: مدیریت خود
فصل چهارم: خصوصیات یک رهبر چیست؟
فصل پنجم: استفادهی کاربردی از کارت امتیازی متوازن
فصل ششم: تلههای دیرینهی نوآوری
فصل هفتم: رهبری تغییر
فصل هشتم: نزدیکبینی در بازاریابی
فصل نهم: راهبرد چیست؟
فصل دهم: توانمندی اصلی سازمان
فهرست مطالب کتاب:
فصل اول: مواجهه با چالشِ تغییر اخلالگر
فصل دوم: رقابت بر سر تحلیل داده
فصل سوم: مدیریت خود
فصل چهارم: خصوصیات یک رهبر چیست؟
فصل پنجم: استفادهی کاربردی از کارت امتیازی متوازن
فصل ششم: تلههای دیرینهی نوآوری
فصل هفتم: رهبری تغییر
فصل هشتم: نزدیکبینی در بازاریابی
فصل نهم: راهبرد چیست؟
فصل دهم: توانمندی اصلی سازمان
بخشی از کتاب
* از ویژگیهای بارز مدیر خوب، توانایی شناسایی فرد مناسب برای شغل مناسب و آموزش کارکنان برای موفقیت در کاری است که به آنها واگذار میشود.
* برخلاف باورهای رایج در برنامههای مدیریت تغییر و بازمهندسی، فرایندها بهاندازۀ منابع انعطافپذیری یا وفقپذیری ندارند و انعطافپذیری ارزشها از این هم کمتر است.
* مدیرانی که سازمانشان با تغییر روبهرو میشود، باید نخست از خود بپرسند آیا منابع لازم را برای موفقیت دارند و در مرحلۀ بعد، بپرسند: آیا این سازمان در این اوضاعواحوال، فرایند و ارزشهای لازم را برای موفقیت دارد؟
* یگانه راه شناخت نقاط قوتتان تحلیل بازخورد است. وقتی تصمیمی اساسی میگیرید یا کاری اساسی انجام میدهید، بنویسید که انتظار دارید چه اتفاقی بیفتد. نُه یا دوازده ماه بعد، نتایج را با انتظاراتتان مقایسه کنید.
* برای اینکه بتوانید خود را مدیریت کنید، باید بپرسید ارزشهای من چه هستند؟ این پرسش راجعبه اصول اخلاقی نیست. دربارۀ اصول اخلاقی، قوانین برای همه یکسان است و آزمون آن ساده است که آن را «آزمون آینه» مینامیم.
* سازمانها هم مانند افراد ارزشهایی دارند. برای اثربخشی در سازمان، لازم است که ارزشهای فرد با ارزشهای سازمان سازگار باشد. لازم نیست که این ارزشها یکسان باشند؛ اما باید به هم نزدیک باشند تا همزیستی داشته باشند. در غیر این صورت، نهفقط فرد به ناامیدی میرسد، بلکه نتیجهای هم در پی نخواهد داشت.
* سازمانها دیگر بر پایۀ زور ساخته نمیشوند، بلکه اساسشان بر اعتماد است. وجود اعتماد بین افراد لزوما به این معنا نیست که از هم خوششان میآید. مفهوم آن این است که یکدیگر را میفهمند. ازاینرو، مسئولیتپذیری روابط ضرورتی مطلق و وظیفه است.
* مؤثرترین رهبران یک وجه اشتراک حیاتی دارند: همۀ آنها «هوش هیجانی» بالایی دارند. این بدان معنا نیست که ضریب هوشی و مهارتهای فنی نقشی در مؤثربودن آنها ندارند. این عوامل نیز اهمیت دارند؛ اما بیشتر جزء «حداقل قابلیتهای لازم»، یعنی از الزامات اولیۀ مشاغل اجرایی به حساب میآیند.
* برخلاف باورهای رایج در برنامههای مدیریت تغییر و بازمهندسی، فرایندها بهاندازۀ منابع انعطافپذیری یا وفقپذیری ندارند و انعطافپذیری ارزشها از این هم کمتر است.
* مدیرانی که سازمانشان با تغییر روبهرو میشود، باید نخست از خود بپرسند آیا منابع لازم را برای موفقیت دارند و در مرحلۀ بعد، بپرسند: آیا این سازمان در این اوضاعواحوال، فرایند و ارزشهای لازم را برای موفقیت دارد؟
* یگانه راه شناخت نقاط قوتتان تحلیل بازخورد است. وقتی تصمیمی اساسی میگیرید یا کاری اساسی انجام میدهید، بنویسید که انتظار دارید چه اتفاقی بیفتد. نُه یا دوازده ماه بعد، نتایج را با انتظاراتتان مقایسه کنید.
* برای اینکه بتوانید خود را مدیریت کنید، باید بپرسید ارزشهای من چه هستند؟ این پرسش راجعبه اصول اخلاقی نیست. دربارۀ اصول اخلاقی، قوانین برای همه یکسان است و آزمون آن ساده است که آن را «آزمون آینه» مینامیم.
* سازمانها هم مانند افراد ارزشهایی دارند. برای اثربخشی در سازمان، لازم است که ارزشهای فرد با ارزشهای سازمان سازگار باشد. لازم نیست که این ارزشها یکسان باشند؛ اما باید به هم نزدیک باشند تا همزیستی داشته باشند. در غیر این صورت، نهفقط فرد به ناامیدی میرسد، بلکه نتیجهای هم در پی نخواهد داشت.
* سازمانها دیگر بر پایۀ زور ساخته نمیشوند، بلکه اساسشان بر اعتماد است. وجود اعتماد بین افراد لزوما به این معنا نیست که از هم خوششان میآید. مفهوم آن این است که یکدیگر را میفهمند. ازاینرو، مسئولیتپذیری روابط ضرورتی مطلق و وظیفه است.
* مؤثرترین رهبران یک وجه اشتراک حیاتی دارند: همۀ آنها «هوش هیجانی» بالایی دارند. این بدان معنا نیست که ضریب هوشی و مهارتهای فنی نقشی در مؤثربودن آنها ندارند. این عوامل نیز اهمیت دارند؛ اما بیشتر جزء «حداقل قابلیتهای لازم»، یعنی از الزامات اولیۀ مشاغل اجرایی به حساب میآیند.
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر