چهار سرباز
(داستان های فرانسه،قرن 21م)
موجود
ناشر | نیماژ |
---|---|
مولف | هیوبرت مینگرلی |
مترجم | بهمن فرهادی |
قطع | جیبی |
نوع جلد | شمیز |
تعداد صفحات | 168 |
شابک | 9786003677098 |
تاریخ ورود | 1403/03/08 |
نوبت چاپ | 1 |
سال چاپ | 1403 |
وزن (گرم) | 109 |
کد کالا | 133920 |
قیمت پشت جلد | 1,400,000﷼ |
قیمت برای شما
1,400,000﷼
برای خرید وارد شوید
درباره کتاب
چهار سرباز رمانی نیست که عریان به هرجومرج و آشفتگیهای جنگ بپردازد. این موضوع در فصلهای کوتاه و به هم مرتبط آن که با نثری پیراسته و صمیمی روایت میشوند، بهمرور آشکار میشود. آخرین صفحههای آن به اثر خشونتآمیز ایزاک بابل، سوارهنظام سرخ، شباهت دارد... اما مینگرلی توانسته آن را از تبدیلشدن به تراژدی نجات دهد و ما را با احساسی غمافزا، پیچیده و ماندگار تنها بگذارد. او بهروشنی بیان میکند این مردانی که به میدان نبرد میروند شجاع نیستند، بلکه پسرانی وحشتزده و بیتجربهاند...
مینگرلی در چهار سرباز داستان زندگی چهار سرباز جوان را روایت میند. این چهار نفر در سال 1919 از اعضای ارتش سرخ بودند که در طول جنگ داخلی روسیه شرکت داشتند. داستان در زمهریر زمستان میگذرد و سربازان در جنگلی نزدیک خط مقدم طرف رومانیایی اردو زدهاند. جنگ به شرایط آتشبس موقت رسیده است و درنتیجه روزهای سربازان به کارهای پیشپاافتادهای صرف میشود؛ آنها سعی میکنند غذا تهیه کنند یا بهدنبال یافتن وسائل راحتی میروند، هر روزشان با گپوگفت، سیگار و انتظار سپری میشود و مهمترین چشمانتظاریشان رسیدن بهار است. چهار سرباز پا جای پای آثار سترگی همچون سواره نظام سرخِ آیزاک بابل، وداع با اسلحه اثر ارنست همینگوی و نشان سرخ دلیریِ استیون کرین میگذارد و داستانی جهانشمول را روایت که در تمام دورانها مصداق دارد.
مینگرلی در چهار سرباز داستان زندگی چهار سرباز جوان را روایت میند. این چهار نفر در سال 1919 از اعضای ارتش سرخ بودند که در طول جنگ داخلی روسیه شرکت داشتند. داستان در زمهریر زمستان میگذرد و سربازان در جنگلی نزدیک خط مقدم طرف رومانیایی اردو زدهاند. جنگ به شرایط آتشبس موقت رسیده است و درنتیجه روزهای سربازان به کارهای پیشپاافتادهای صرف میشود؛ آنها سعی میکنند غذا تهیه کنند یا بهدنبال یافتن وسائل راحتی میروند، هر روزشان با گپوگفت، سیگار و انتظار سپری میشود و مهمترین چشمانتظاریشان رسیدن بهار است. چهار سرباز پا جای پای آثار سترگی همچون سواره نظام سرخِ آیزاک بابل، وداع با اسلحه اثر ارنست همینگوی و نشان سرخ دلیریِ استیون کرین میگذارد و داستانی جهانشمول را روایت که در تمام دورانها مصداق دارد.
بخشی از کتاب
به راهم ادامه دادم، اما این بار غمگینتر از همیشه. گویی غم از من قویتر بود. بهخاطر بوی سیبزمینیهای روی شانهام بود. آن بو هیچ رویداد روشنی را به یادم نمیآورد، حتی یک اتفاق، هر چه باشد؛ فقط یادآور زمانی دور بود...
نظرات
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.
کالا مرتبط
موارد بیشتر