جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: گفتوگو با بهمن محصص
![معرفی کتاب: گفتوگو با بهمن محصص](/storage/mag/uploads/2021/08/معرفی-کتاب-۱۳.gif)
![](https://gbook.ir/storage/mag/uploads/2021/08/105717.jpg)
قسمتی از کتاب گفتوگو با بهمن محصص:
-پیشتر شما را بهعنوان یک نقاش میشناختیم که در چند نمایشگاه روال و خطمشی بهخصوصی در نقاشیهایتان ارائه کردید و در وضع کاملاً مشخصی در نقاشی حرفهای خودتان را زدید. نمایشگاهتان در انجمن ایران و ایتالیا، گالری قندریز و بعد گالری سیحون برگزار شد و در این نمایشها بود که نقاشی شما در ایران معرفی شد. * آن موقع که شروع کردم، نقاشی برایم مثل زندگی بود بیهیچ سؤال و جوابی. زندگی، مثل خوابیدن یا آب خوردن. حالا ممکن است هزار تفسیر برای کارم پیدا کنند. این تفسیرها دیگر به عهدهی من نیست. مربوط به منتقدان است و بینندگان. هر بار که کار میکنم چیزی در من اتفاق میافتد. من ممکن است از یک کبوتر یا یک غول بیابان طرحی بکشم. ولی هیچوقت از خودم چیزی نپرسیدهام. وقتی کارم تمام شد، مثل هر بینندهی دیگری آن را دیدهام و به آن فکر کردهام. -توجه داشته باشیم که هرکس در دورانهای مختلف زندگی، دورههای ذهنی مشخصی دارد. یک نوجوان از عاشق شدن و بدون فکر دوست داشتن ناگزیر است. چراکه در غیر این صورت بیمار است و دیوانه (و البته استثناها را حذف کنیم) همانطور که کودک ناگزیر از بهانهگیری است. میخواهم بدانم در دورهی ذهنیای که شما شروع به نقاشی کردید، چه چیز برایتان مطرح بود؟ * کار هنری جزء زندگی هنرمند است، درست مثل شوفری که مثلاً بیست سال از گردنهها بالا و پایین میرود و رانندگی جزء زندگیاش شده است. اگر مسئلهای وجود داشته باشد، برای کسی است که پهلوی او نشسته است. کارهایم برایم سؤال نیستند و بهناچار من جوابی برای آنها ندارم. وقتی کارم تمام میشود از من جداست. کاملاً جدا، توجه کردید. -آیا شما هنر را کاملاً مانند یک پدیدار فیزیکی ارائه میکنید، یعنی منظورتان این است که کار هنری درست مانند کار دنده عوض کردن شوفر است؟ * بله، ولی شما به جنبهی روحی مثال توجه نکردید. منظورم شوفر در حال تعلیم نبود، منظورم شوفری است که رانندگی جزء زندگیاش شده است. -حتی در خواب هم رانندگی میکند؟ * بله، کاملاً صحیح است. شاید جواب این سؤالتان را بیست سال پیش، بهتر از حالا میدادم. اوایل کار ممکن بود که شاخ و برگی فلسفی به کارم بدهم. ولی حالا چنین چیزی نمیخواهم، حالا دیگر زندگی من است. -هنوز سؤال گذشتهی من کاملاً جواب داده نشده است. و همچنان باقی است. * بسیار خب. ممکن است جوابش در حرفهای بعد پیدا شود. -در گذشتههای نه بسیار دور، مثلاً قرن نوزده، اینطور به نظر میرسید و موضوع بدین شکل مطرح بود که یک هنرمند به ترتیبی یک منجی است و رسالتی بههرحال ارائه میکند. آیا برای هنر امروز هم میتوان اینگونه رسالتها را قائل شد؟ * عزیز من، هنرمند تلگرافچی نیست. آدم قرن نوزده آدمی امیدوار بود. دنیایی دگرگون شده بود و دنیای دیگری داشت به وجود میآمد و هنوز به انحطاط کنونیاش نرسیده بود. و بهناچار استتیک و فلسفهای خاص خود داشت، که آدمی را رسول حس میکرد. ولی آدم امروز؟ برای آدم بیچشم و گوش، پیامبری لال لازم است. در هنر فقط ارتباط مطرح است و این ارتباط ممکن است به صورت پسگردنی به کسی که چُرت میزند باشد یا حرفی که الان میان من و شما رد و بدل میشود. -به نظر شما -من اینطور میفهمم- ممکن است این ارتباط، عکسالعمل «چه چیز» باشد؟ * آیا ممکن است عکسالعملی نباشد؟ -یک دفعه سؤالی به نظرم رسید. میخواهم بدانم آیا تابهحال جرئت کردهاید در خودتان کاوش کنید؟ * البته، وقتی به خودت مثل یک بیگانه نگاه کردی و کارهایت را مثل یک انسان دیگری وارسی نمودی، آن وقت شناسایی خویش را شروع کردهای. -زمان هم در این کار البته دست دارد، اینطور نیست؟ *البته.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...