عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
معرفی کتاب: راهنمای کمال گرایان برای کنار گذاشتن کنترل
«راهنمای کمالگرایان برای کنار گذاشتن کنترل» کتابی است نوشتهی کاترین مورگان شفلر که نشر کتابسرای همراز آن را به چاپ رسانده است. کاترین مورگان شفلر، روانپزشک امریکایی و درمانگر سابق در شرکت گوگول، ابعاد مختلفی از «پدیدهی کمالگرایی» را در این کتاب بررسی میکند. تلاش اصلی او در وهلهی اول این است که تصورات اشتباهمان دربارهی کمالگرایی را از بین ببرد و ما را به درک عمیقتری از این موضوع برساند.
وقتی کسی میگوید: «من کمالگرا هستم.»، منظورش این نیست که انتظار دارد خودش و دیگران و ابر و باد و مه و خورشید و فلک بینقص باشند. کمالگرایان آدمهای باهوشی هستند که میدانند نمیشود همهچیز ایدهآل باشد؛ اما مسئلهشان اینجاست که گاهی نمیدانند چرا با وجود این امتیاز هوشی، باز از نقص و ایراد داشتن عصبانی و ناامید میشوند. آنها گاهی متوجه نمیشوند که چرا باید همیشه و هر لحظه در حال پیشرفت باشند. گاهی حتی به این سؤال میرسند که اصلاً برای چه هدفی تلاش میکنند. معمولاً برایشان این سؤال پیش میآید که چرا نمیتوانند «مثل آدمهای عادی» از استراحت کردن لذت ببرند. آنها میخواهند بدانند که فارغ از دستاوردهایشان، کی هستند.
مدیریت کمالگرایی یعنی تکانهی اصلیای را بشناسید که همهی کمالگرایان ناخواسته تجربه میکنند: اول توجه به امکان بهبود اوضاع (اممممم، میشه بهترش کرد) و بعد پاسخ آگاهانه به این فکر، نه واکنش ناخودآگاه. کمالگرایان مدام به اختلاف بین ایدهآلها و واقعیتها توجه میکنند و مسئولیتپذیری فردی بالایی دارند. ازاینرو، بیشتر وقتها میخواهند خودشان آن اختلاف بین ایدهآل و واقعیت را پر کنند.
اگر حواستان نباشد، ذهنیت کمالگرایتان مدام درگیر بینقصی (به جای پذیرش یا بهتر کردن شرایط) میشود. این تکانه و میل به بهتر کردن تا جایی پیش میرود که تمام ذهن کمالگرایان را به خود مشغول میکند. آنوقت کمالگرا میگوید: «از این لحظه لذت نمیبرم، چون باید متفاوت باشد.»
کمالگرایی، زبان نامرئی ذهنتان برای فکر کردن است. نوع کمالگراییتان هم بسته به شخصیتتان سروکلهاش در زندگی روزمرهتان پیدا میشود، نقش گویش و لهجه را دارد اما آن تصور تغییرناپذیر که «کمالگرایی بد است» هنوز سرجایش مانده. فکر میکنیم اگر همانطور که همهی کتابهای خودیاری میگویند، راهی برای رهایی از کمالگراییمان پیدا کنیم، همهی ابعاد زندگیمان بهتر میشود؛ یعنی اگر کمالگرا نباشیم و یکبار برای همیشه بتوانیم نسخهی دیگری (و بهخصوص نسخهی متعادلی) از خودمان باشیم، آن وقت نفس راحتی میکشیم و خوشحال میشویم و واقعاً از زندگیمان لذت میبریم؛ اما این طوری نمیشود.
علاوه بر اینکه بیماری شمردن کمالگرایی صرفاً تفسیر غلطی از یک ساختار گسترده است، روش حذف اصلاً جواب نمیدهد. تلاش برای خلاصی از کمالگرایی مثل این است که با جارو به جنگ باد بروید. کمالگرایی آنقدر قوی است که نمیشود حذفش کرد. اگر بخواهید از کمالگرایی خلاص شوید، بیخودی انرژیتان را تلف میکنید و فرصت رسیدگی به سلامتتان را از دست میدهید.
باید کمالگرایی را مدیریت کنیم، نه اینکه کمر به نابودیاش ببندیم. برای مدیریت موفق هر پدیدهای، باید آن را هم از ریشه بشناسید، هم در پیشرفتهترین حالتش و هم در بین این دو مرز و در ابتدا نیز باید شناخت بهتری از ماهیت کمالگرایی پیدا کنیم.
قسمتی از کتاب راهنمای کمالگرایان برای کنار گذاشتن کنترل:
بیتفاوتی یعنی مشغول کاری شوید که با آن بتوانید احساسات نامطلوبتان را نادیده بگیرید. رفتارهای بیحسکننده، برخلاف استراحت کردن با هدف بازیابی انرژی، نوعی عامل حواسپرتی برای سرکوب احساسات هستند: پرخوری، پرکاری، ولخرجی، درگیر ماجراهای بیخودی شدن، مصرف مواد، بیخودی تلویزیون دیدن یا گشتن در شبکههای اجتماعی و از این جور کارها.
همهمان به استراحت منظم و کمی فرار از واقعیت نیاز داریم. پس از کجا بفهمیم که داریم خودمان را بازسازی میکنیم یا بیتفاوت شدهایم؟ رفتارهای انرژیبخش به تنظیم هیجانات و پیدا شدن دید تازه کمک میکنند (مثل پیادهروی برای آرامش ذهنی). بازسازی تنظیم میکند و بیتفاوتی سرکوب. بعد از بازسازی، انگار نو شدهاید. انگار انرژی گرفتهاید. بازسازی حس خوبی دارد.
اما بیتفاوتی حس خوبی ندارد، بلکه باعث میشود هیچ حسی نداشته باشیم. اگر بیتفاوتی را کنار بگذاریم، باز باید با دردمان روبهرو شویم. بیتفاوتی تلاشی برای فراموشی دردهاست و سرزنش تلاشی برای دورانداختن دردهایمان.
همانطور که تحقیقات دکتر برنه براون نشان میدهد: «سرزنش تلاشی برای تخلیهی درد است.» با خودمان فکر میکنیم: «اگه چیزی تقصیر تو باشه، نه من، پس خودت باید باهاش کنار بیای، نه من». اما سرزنش اینطوری نیست.
با سرزنش دیگران، حتی ذرهای به خاطر دردهایتان تبرئه نمیشوید. سرزنش بهخصوص برای کمالگرایان بیاثر است، چون آنها همیشه سعی میکنند مسئولیتپذیر باشند (حتی اگر ندانند مسئولیتپذیری یعنی چی). پس فکر میکنید کمالگرایان اول چه کسی را سرزنش میکنند؟
وقتی ذهنیت سازگار داشته باشید، تمرکزتان را روی مسئولیتپذیری فردی میگذارید، نه سرزنش؛ اما وقتی ذهنیت ناسازگار داشته باشید یا ندانید مسئولیتپذیری فردی یعنی چی، سرزنش خودتان به نظر کار درستی میآید.