عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
معرفی کتاب: درس هایی برای زندگی بهتر
«درسهایی برای زندگی بهتر» کتابی است نوشتهی جان سلرز که نشر زرین اندیشمند آن را با ترجمهی علی اصغر منصوری به چاپ رسانده است. در حدود سال 334 قبل از میلاد در قبرس، نوزادی متولد شد که بعدها پایهگذار مکتبی فلسفی به نام رواقیگری گردید. او که زنون نام داشت در سال 301 قبل از میلاد در آتن این مکتب را پایهگذاری کرد و بدینترتیب مکتب رواقیگری ظهور کرد.
در تاریخ این مکتب سه دورهی بزرگ قابل تشخیص است:
دورهی اول، رواقیون قدیم هستند که مرکز فعالیت آنها در آتن بوده و سه تن از مشهورترین آنها عبارتاند از: زنون سیتیومی، کلئانتس و کریسیپیوس.
دورهی دوم، دورهای است که طی آن فلاسفهی رواقی اصالت وحدت و شور اولیهی خود را از دست دادند. از میان فلاسفهی این دوره میتوان به دیوژن، آنتیپاتر، پانسیوس و پوزیدونیوس اشاره کرد.
در دوره سوم که آن را دورهی رواقیون جدید یا رواقیون عهد امپراطوری نیز مینامند، بیشتر، فلاسفه رومی دیده میشوند و در این دوره منطق و طبیعیات کنار گذاشته شد و فقط به علم اخلاق رغبت و عنایت نشان داده شد. از مشاهیر این دوره میتوان به سنکا، موسونیوس، اپیکتتوس و مارکوس اورلیوس اشاره کرد.
موضوعِ این کتاب نقد و بررسی یا ارائهی تاریخ فلسفه بهطور عام و رواقیگری بهطور خاص نیست، بلکه هدف از تألیف این کتاب ارائهی دستورالعملهایی است که بتوان بهوسیلهی آن با زندگی روزمره و مشکلات همیشگی آن بهگونهای روبهرو شد که باعث شادی و خرسندی و زدودن ناآرامیها از روح انسان شود و بدین گونه فلسفه، نه بهعنوان موضوعی غیرقابلفهم یا مخصوص گروهی خاص، بلکه بهعنوان درسی عملی برای زندگی بهتر و شادتر به کار گرفته شود.
قسمتی از کتاب درسهایی برای زندگی بهتر:
آیا تاکنون به این موضوع فکر کردهاید که ما در طول زندگی خود کدامیک از جنبههای زندگیمان را کنترل میکنیم؟ بهطور مثال آیا ما میتوانیم تصمیم بگیریم بیمار نشویم، یا امروز در حین رانندگی تصادف نکنیم؟ آیا میتوانیم از مرگ کسانی که دوستشان داریم ممانعت کنیم؟ آیا میتوانیم انتخاب کنیم که عاشق چه کسی شویم یا تصمیم بگیریم چه کسی عاشق ما شود؟ آیا میتوانیم موفقیتهای دنیوی خود را تضمین کنیم؟ آیا بهراستی قدرتی برای کنترل هریک از این وقایع داریم؟ هرچند که ما میتوانیم تا حدودی و به روشهای گوناگون روی هریک از این رخدادها تأثیرگذار باشیم ولی آیا میتوانیم تضمین کنیم که آنها همانگونه که ما دوست داریم رخ دهند؟ این پرسشها و تلاش برای پاسخ دادن به آنها مشغلهی فکری اصلی رواقیون بوده و هست.
رسالهی اپیکتتوس به صراحت با طرح این موضوع آغاز میشود که چه چیزهایی در حیطهی کنترل ماست و چه چیزهایی از قدرت کنترل ما خارج است و سپس اینگونه ادامه مییابد که قضاوتها، تکانهها، آرزوها و انگیزهها چیزهایی هستند که ما میتوانیم آنها را کنترل کنیم ولی تقریباً همهی چیزهای دیگر از قبیل جسم ما و داراییهایمان و شهرت و موفقیتی که نصیبمان میگردد از کنترل ما خارج هستند. درنهایت نیز اینگونه نتیجهگیری میشود که بسیاری از ناخرسندیهای ما مربوط به اشتباه ما در طبقهبندی چیزهای گوناگون است، چراکه بسیاری از چیزهایی را که روی آنها کنترل نداریم در زمرهی مواردی میدانیم که در کنترل ما هستند و بدینترتیب دچار ناخرسندی میشویم. میتوان این تقسیمبندی را تقریباً شبیه تفاوت قائل شدن بین دنیای خارج و داخل دانست. ما میتوانیم ذهنمان را کنترل کنیم ولی نمیتوانیم دنیای اطرافمان را تحت کنترل خود در آوریم، میتوانیم افکارمان یعنی چیزهای ذهنی خود را کنترل کنیم ولی نمیتوانیم موارد مادی از قبیل بدنمان یا داراییهایمان را کنترل کنیم. بیان اپیکتتوس به این مفهوم نیست که ما روی همهی افکارمان کنترل داریم و هر چیزی که نسبت به ما داخلی محسوب میشود تحت کنترل ماست، بلکه اظهارات او بیانگر آن است که بعضی فعالیتهای خاص ذهنی ما هستند که تحت کنترل ما قرار دارند که آن هم قضاوتهای ما و آنچه از آنها مشتق میگردد است و لذا ما روی هر آنچه در ذهن ماست هم کنترل کامل نداریم.
مثلاً ما احساسات و خاطراتی را که داریم انتخاب نمیکنیم یا اینگونه نیست که بتوانیم عواطف خود را با یک کلید، روشن یا خاموش کنیم. مفهوم کلام اپیکتتوس به بیان بسیار ساده آن است که تمام آنچه ما کلاً روی آن کنترل داریم فقط قضاوتهای ماست یعنی اینکه ما راجعبه آنچه برایمان رخ میدهد چگونه میاندیشیم. لذا با توجه به این مسئله درمییابیم که قضاوتهای ما بسیار باارزش و مهم هستند؛ زیرا آنها چگونگی اعمال ما را تعیین کرده و آرزوها و انگیزههای ما را کنترل میکنند. به بیان دیگر، میتوان گفت که ما چیزی را میبینیم، سپس در مورد آن قضاوت میکنیم که چیز خوبی است، بعد آرزو و میلی در مورد داشتن آن چیز در ذهن ما شکل میگیرد و درنهایت برانگیخته میشویم تا بهدنبال آن برویم. حال براساس آنکه قضاوت ما چگونه باشد و ایجاد انگیزه و میل، ما را به چه کاری ترغیب نماید، هزینههای گوناگونی برای ما ایجاد میشود. مثلاً اگر داشتن یک شغل رؤیایی یا خرید یک خانهی گرانقیمت را در ذهن خود بهصورت یک آرزو تصور کنیم این امر منجر به انجام دادن کار سخت و طاقتفرسا میشود که برای خود ما و دیگران هزینههای زیادی ایجاد میکند و لذا نکتهی مهم آن است که این روند تنها با یک عمل ساده یعنی فقط با یک قضاوت آغاز شده و از همین روست که قضاوتها را بهعنوان پایه و اساس فرض میکنیم. همهی اینها در حالی است که با وجود اساسی بودن قضاوتها ما آنها را با ارزش واقعیشان در نظر نگرفته و در اغلب اوقات آنها را بهقدری سریع میسازیم که متوجه نمیشویم کاری انجام دادهایم و گاه حتی روند ساخت قضاوت آنقدر سریع است که فکر میکنیم چیزی که خوب بودن آن را قضاوت کردهایم، بهخودیخود و از ابتدا، خوب بوده درحالیکه واقعیت این است که هیچچیز در خارج ذاتاً خوب نیست و همهی چیزها موادی در حال حرکت هستند و همانطور که قبلاً هم گفتیم تنها چیزی که واقعاً خوب است شخصیت با فضیلت است. مارکوس اورلیوس، که یکی از امپراتوران روم و نیز یکی از پیروان اپیکتتوس محسوب میشود، اغلب سعی میکرد تا این نکته را به خود یادآوری کند و برای این کار تفکر در مورد ماهیت فیزیکی چیزهایی را که به نظرش خواستنی میآمدند متوقف کرده و در ابتدا سعی میکرد قضاوت مناسبی در مورد آن چیز به عمل آورد. مثلاً با دیدن غذایی دلچسب، میتوان آن را بهعنوان جسد مردهی یک حیوان هم تصور کرد یا وقتی یک ابزار گرانقیمت یا یک اتومبیل لوکس و تشریفاتی را میبینیم میتوان آن را بهصورت تودهای فلز و پلاستیک نیز تعریف نمود؛ یعنی آنچه واقعاً به این چیزها ارزش میدهد ارزشی است که ما با قضاوتهایمان ایجاد میکنیم نه آنکه آن چیزها ذاتاً دارای ارزش باشند و لذا با توجه به گفتههای اپیکتتوس، این خبر خوب در انتظار ماست که با کنترل روی قضاوتهایمان و نیز با آموزش و تعلیم میتوانیم بر تمایلاتمان برای قضاوتهای عجولانه و بدون فکر غلبه کرده و امیدوار باشیم که به این وسیله کنترل زندگی خود را بهطور کامل به دست بگیریم.