جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
معرفی کتاب: خیلی زیاد، اما همیشه ناکافی
![معرفی کتاب: خیلی زیاد، اما همیشه ناکافی](/storage/mag/uploads/2020/09/معرفی-کتاب-10.jpg)
![](https://gbook.ir/storage/mag/uploads/2020/09/static.politico.com_.png)
قسمتی از کتاب «خیلی زیاد، اما همیشه ناکافی»:
زمانی که فِرِدی در سال ۱۹۶۰ و دونالد در سال ۱۹۶۸ به شرکت ترامپ پیوستند، هر دوی آنها هدف مشابهی داشتند و آن تبدیل شدن به دست راست پدرشان و سپس تکیه دادن به جایگاه وی بود. آنها در زمانها و طرق مختلف به نحوی تربیت شده بودند که از پس این کار برآیند و هیچگاه برای خرید لباسهای گرانقیمت و خودروهای لوکس کمبود پول نداشتند. شباهتهای آن دو فقط همین بود. فردی بهسرعت متوجه شد پدرش علاقهای به دادن جایگاه به وی ندارد و بیهودهترین کارها را به او واگذار میکند، مشکلی که در زمان ساخت دهکدهی ترامپ به اوج خود رسید. فردی احساس گرفتاری، بیارزش بودن و بدبختی کرد و از این رو رفت تا موفقیت خود را در جای دیگری جستوجو کند. وی در بیست و پنج سالگی خلبانی حرفهای بود که با پرواز با هواپیماهای ۷۰۷ برای ترس ورلد ایرلاینز مخارج خانوادهی خود را تأمین میکرد. این دوران اوج زندگی حرفهای و شخصی فردی بود. با بازگشت وی به شرکت ترامپ در بیست و شش سالگی، یک شانس مهم برای احیای اعتبارش، که ظاهراً در استیپلچیس به او پیشنهاد شده بود، از میان رفت و از این رو امید او به کار در شرکت پدر پایان گرفت. پدر من تا سال ۱۹۷۱، به استثنای ده ماه خلبانی، یازده سال برای پدربزرگم کار کرده بودم. با وجود این، پدربزرگ دونالد را که آن زمان فقط بیست و چهار سال داشت به مقام ریاست شرکت ترامپ برگزید. او فقط سه سال تجربهی کار در شرکت داشت و صلاحیت کمتری داشت، اما این مسائل برای پدربزرگ مهم نبود. واقعیت این بود که فرد ترامپ به هیچ کدام از پسرانش در شرکت ترامپ احتیاج نداشت. او مدیر عامل شد، اما شرح وظایف وی تغییری نکرد؛ در واقع همه کاره خودش بود. فرد از شش سال پیش با شکست پروژهی استیپلچیس، پروژهی ساختوساز دیگری را انجام نداده بود و از این رو نقش دونالد در مقام رئیس شرکت شفافیت چندانی نداشت.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...