عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
معرفی کتاب: خانه
![معرفی کتاب: خانه](/storage/mag/uploads/2023/07/جدید-5.jpg)
«خانه» رمانی است نوشتهی یودیت هرمان و منتشرشده در سال ۲۰۲۱، که نشر افق آن را به چاپ رسانده است. یودیت هرمان در رمان جدیدش از یک «عزیمت» و از یک «بیداری» میگوید: «دنیایی قدیمی گم میشود و دنیایی جدید پدید میآید.»
قهرمان داستان زندگی قبلی خود را پشت سر گذاشته و به کنار دریا و به خانهی خود نقلمکان میکند. او نامههای کوتاهی به شوهر سابقش مینویسد و به او میگوید که زندگی جدیدش چگونه پیش میرود. او با احتیاط با افراد جدید آشنا میشود، سعی میکند شور زندگی را حفظ کند، به این فکر میکند که آیا میتواند خود را در خانه ریکاوری کند یا اینکه اصلاً باید ادامه دهد یا خیر؟
هرمان از زنی میگوید که چیزهای زیادی را پشت سر میگذارد، انعطافپذیری پیدا میکند و در چشمانداز ساحل به شخص دیگری تبدیل میشود. او از خاطره میگوید و از آن لحظهای که زندگی تقسیم میشود: دنیای قدیمی محو و دنیای جدید آرامآرام ظاهر میشود.
یودیت هرمان در سال ۱۹۷۰ در برلین به دنیا آمد. اولین کتاب او، «خانهی تابستانی»، بعداً (۱۹۹۸) با استقبال زیادی مواجه شد. مجموعه داستان کوتاه «هیچچیز به جز ارواح» در سال ۲۰۰۳ به چاپ رسید که برخی از داستانهای این مجموعه در سال ۲۰۰۷ برای فیلم اقتباس شدند. در سال ۲۰۰۹ هرمان مجموعهای متشکل از پنج داستان کوتاه با نام «آلیس» را منتشر کرد. او در سال ۲۰۱۴ اولین رمان خود با نام «عشق از کجا آغاز میشود» را به بازار عرضه کرد. پس از آن در سال ۲۰۱۶ مجموعهی لتیپارک برندهی جایزهی بلیکسن دانمارک شد. آثار هرمان تاکنون با جوایز متعددی از جمله جایزهی کلایست و جایزهی فردریش هولدرلین تجلیل شدهاند. رمان «خانه» که در بهار ۲۰۲۱ منتشر شد، نامزد جایزهی نمایشگاه کتاب لایپزیک شد و در سال بعدش جایزهی ادبیات برمن را دریافت کرد. او هماکنون در برلین زندگی میکند و به نوشتن مشغول است.
![](https://gbook.ir/storage/mag/uploads/2023/07/123424-813x1200.jpg)
قسمتی از کتاب «خانه» نوشتهی یودیت هرمان:
اوتیس و من هیچوقت با هم در یک خانه زندگی نکردیم. در ساختمانی دو آپارتمان اجاره کرده بودیم -یکی برای من و آنا، یکی برای اوتیس. آپارتمان اوتیس برای هیچکس قابل سکونت نبوده و نیست، به جز خودش. آپارتمانش یک انباری است، یک آرشیو خاص و پر از شگفتی است. بین قفسهها و کمدهای پر از اشیای مختلف که روی هم تقریباً بینظم و ترتیبی تلنبار شده و گذاشته شدهاند، راهروهای باریکی درست شده، هرجا را نگاه میکنی شیئی خودنمایی میکند، آپارتمان بیشتر به لانهی سگ آبی شباهت دارد تا یک محل مسکونی. آنا خیلی دوست داشت پیش پدرش باشد. من همیشه از این میترسیدم که آنا چیزی از قفسهها بکشد بیرون و همهاش بریزد روی سرش، عجیب است که هیچوقت هم این اتفاق نیفتاد. اینکه اوتیس خرتوپرت جمع میکرد، باعث شد تا آنا، وقتی تصمیم گرفت برود، نخواست چیزی با خودش ببرد جز یک کولهپشتی با مسواک، موبایل، تیشرت و دفترچهی آدرسهایش که شاید زمانی موبایلش را گم کرد. اینکه اوتیس خرتوپرت جمع میکرد، باعث شد که در این خانهی کنار تالاب، یک تختخواب در اتاقخواب من باشد و یکی دیگر در اتاق زیرشیروانی، برای آن زمانِ غیرقابلتصور که شاید آنا بیاید دیدنم. توی آشپزخانه یک میز است و سه صندلی. همین. به این نتیجه رسیدهام که خانهام درست به اندازهی آن ویلای خیابان اشتاین در سالها پیش، لخت و خالی است، همان خانهی شعبدهباز و زنش. خانهی من مثل خانهی آریلد خالی است، ولی به نوعی دیگر. وقتی شهر را ترک کردم، تمام چیزهایم را هدیه دادم به دیگران و چیزهایی را که بهشان وابسته بودم دادم به اوتیس، تمام آن وابستگیها هم مربوط به آناست. چمدان کوچکی با پیرهنهای کوچولوی نوزادی آنا، بلوزهای دستباف با کاموای نرم آنقوره، همهشان هنوز بوی نوزادی آنا را دارند. زنجیری از گلولههای رنگی چوبی گاززده که پستانکش به آن آویزان بود، اولین کفشهایی که با آنها راه رفت، پوشهای با نقاشیهایی که بچگی کشیده، بیشتر یک شیر با سه دندان میکشید و من را و اوتیس را و خودش را که بین ستارهها و سیارهها شناور بود. جعبهای با دندانهای شیریاش، پوشهای با کارنامههای افتضاح مدرسه، خارپشتی که وقتی ده سالش شد از تختخواب پرتش کرد بیرون. تمام اینها را گذاشتم توی جعبهای و دادم به اوتیس، او هم گذاشتش توی آرشیوش و تا جایی که دیدم برای آن جعبه اهمیت خاصی بیشتر از فنجانهای لبپریده و قاب عکسهای شکسته قائل نشد. احتمالاً رفتار درست دقیقاً همین است.