جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: خاطرات مطبوعاتی اسماعیل جمشیدی

معرفی کتاب: خاطرات مطبوعاتی اسماعیل جمشیدی

«خاطرات مطبوعاتی اسماعیل جمشیدی» عنوان کتابی است به سعیِ فرشاد قوشچی که نگاهی دارد به زندگی و حرفه‌ی اسماعیل جمشیدی، از چهره‌های شاخص فضای ژورنالیستی کشور. اسماعیل جمشیدی در دوازدهم بهمن ۱۳۲۲ در آمل متولد شد. دوره‌ی ابتدایی را در همین شهر گذراند. سال ۱۳۳۵ به همراه خانواده به تهران مهاجرت کرد و تحصیلات خود را تا دیپلم ریاضی ادامه داد. در تهران با پرویز نقیبی، سردبیر مجله‌ی روشنفکر، که همشهری‌اش هم بود آشنا شد و نخستین داستانش را در آن مجله چاپ کرد (۱۳۳۹). سپس داستان‌های دیگری در سپید و سیاه، امید ایران و تهران مصور منتشر کرد و تصمیم گرفت به‌طور جدی روزنامه‌نگاری را ادامه دهد. پرویز نقیبی او را به رسول ارونقی کرمانی، سردبیر مجله‌ی اطلاعات هفتگی معرفی کرد و اسماعیل جمشیدی از داستان‌نویسی به گزارش‌نویسی رو آورد و تبدیل به یک روزنامه‌نگار حرفه‌ای شد. او طی شصت سال، بیش از سه هزار گزارش در مطبوعات نوشته است و از پیشگامان گزارش‌نویسی نوین در نشریات ایران به شمار می‌رود.

جمشیدی از ابتدای دهه‌ی چهل تا حال به‌صورت مستمر و جدی در مجلات و نشریات گوناگونی به فعالیت پرداخته که مهم‌ترین آن‌ها مجله‌ی اطلاعات هفتگی، روزنامه‌ی اطلاعات، مجله‌ی آرمان، مجله‌ی بهکام، مجله‌ی زمان، روزنامه‌ی ابرار اقتصادی، مجله‌ی کتابستان و... است.

همچنین طی این سال‌ها، اسماعیل جمشیدی کتاب‌های زیادی را منتشر کرده که برخی از آن‌ها برگرفته از گزارش‌های چاپ‌شده‌ی او در مجلات بوده است. کتاب‌هایی همچون «در دشت جنون»، «خاطرات ایام سربازی»، «بهار بی‌باران»، «سامی»، «خودکشی صادق هدایت»، «زندگی و مرگ» صمد بهرنگی، «حسن مقدم» و «جعفرخان از فرنگ آمده» و ....

اسماعیل جمشیدی اکنون ساکن کوی نویسندگان در تهران است و کماکان به فعالیت‌های مطبوعاتی خود، هرچند آهسته‌تر ادامه می‌دهد.

اسماعیل جمشیدی در کتاب حاضر، ضمن گفت‌وگوی تفصیلی، به‌مرور خاطرات و شناخت جریان‌ها و همکاران خود در نشریات گوناگون و روایت‌هایی خواندنی از اواخر دهه‌ی ۱۳۳۰ تا دهه‌ی ۱۳۹۰ به دست داده است.

قسمتی از کتاب خاطرات مطبوعاتی اسماعیل جمشیدی:

*چه اتفاقی باعث شد سال ۱۳۵۵ به روزنامه‌ی اطلاعات بروید؟

-درست به یاد ندارم اما سال ۱۳۵۵ یا ۱۳۵۶ مرا به روزنامه‌ی اطلاعات منتقل کردند چون پس از استخدام در آنجا، جزء کادر رسمی مؤسسه شدیم.

*یعنی در روزنامه‌ی اطلاعات شروع به نوشتن مطلب کردید؟

-گمان کنم سال ۱۳۵۵ به تحریریه‌ی روزنامه‌ی اطلاعات منتقل شدم، ضمن اینکه قبلاً هم آنجا کار کرده بودم و برای سرویس گزارش، مطلب می‌نوشتم، به‌طوری‌که زمان علیرضا طاهری، گزارش‌های زیادی در صفحه‌ی پنج روزنامه‌ی اطلاعات از من چاپ شد.

*گزارش‌های روزنامه چه تفاوتی با گزارش‌های مجله داشت؟

-در روزنامه، گزارش‌ها بیشتر آماری بود اما گزارش مجلات داستانی هم بود. در مجموع، گزارش‌های میدانی خواهان زیادی داشت. البته بین گزارش روزنامه و مجله، فرق زیادی وجود نداشت، اما گاهی با کمی تغییر در گزارش‌هایی که برای مجله می‌نوشتم، آن‌ها را به روزنامه هم می‌دادم. سال ۱۳۵۵ با ورود به روزنامه‌ی اطلاعات، عضو تحریریه و خیلی زود وارد سرویس هنر و ادبیات شدم. پس از آن نیز وارد سرویس سیاسی شدم. البته ابتدا وارد حوزه‌ی دانشگاه شدم و این حوزه را پوشش می‌دادم. ضمن اینکه کارهای متفرقه نیز می‌کردم. پس از مدتی که جریان انقلاب شدت گرفت، وارد سرویس احزاب و عملاً دبیر سرویس سیاسی شدم که در این رابطه برخی دیگر ادعا می‌کنند خودشان دبیر سرویس سیاسی بودند، اما سرویس سیاسی یعنی احزاب که همه‌ی آن دست من بود.

*آن زمان علیرضا نوری‌زاده در روزنامه‌ی اطلاعات بود؟

-علیرضا نوری‌زاده آن زمان در روزنامه‌ی اطلاعات بود و خیلی هم زود درخشید؛ آدم توانایی بود و خبرهایی که از انقلاب می‌آورد، خیلی گل کرد چون عربی بلد بود و زبان انگلیسی را هم کامل می‌دانست. از طرفی با روحانیون نیز ارتباط داشت و چون برخی از آن‌ها دوست داشتند اسمشان در نشریات بیاید، او از این موضوع استفاده و خبرهایشان را کار می‌کرد. سرویس احزاب نیز دست من بود. درواقع زمان وقوع انقلاب، بعد از گشایش مطبوعات، احزابی مثل جبهه‌ی ملی، حزب توده، حزب ایران، حزب ملت ایرانِ داریوش فروهر و... روی کار آمدند. آنجا با داریوش فروهر و افراد دیگر جبهه‌ی ملی آشنا شدم. سال ۱۳۵۸ فروهر مرا با خود به سفرهای کردستان، که آن زمان شورش شده بود، بُرد و من با هیئت سه‌نفره همراه شدم که گزارش مفصل‌تر از داریوش فروهر را در یکی از شماره‌های مجله‌ی کتابستان کار کرده‌ام.

*در آبان ۱۳۵۷ روزنامه‌ها اعتصاب کردند. جریان این اعتصاب چه بود، آیا در اعتراض به دولت ازهاری بود؟

-درواقع این اعتصاب در نتیجه‌ی متوقع کردن روشنفکران توسط هویدا شکل گرفت که کج‌فهمی افراد مطبوعاتی و طبقه‌ی روشنفکر ما را نشان می‌دهد. داستان آن نیز خیلی مفصل و خلاصه‌ی ماجرا این است که سال ۱۳۵۷، بعد از لغو سانسور مطبوعات، تیراژ روزنامه به یک میلیون، یعنی حداکثر توان چاچخانه، رسید، به‌طوری‌که روزنامه را مثل ورق زر می‌خریدند. در اعتصاب اول، روزنامه‌نگاران از آقای شریف‌امامی باج گرفتند و زمان ازهاری نیز با ضعیف شدن رژیم، افرادی که قبل از این پالوده‌خور دولت بودند، دست به اعتصاب زدند که در این جریان اگر شخصی همچون عباس مسعودی زنده بود، اجازه نمی‌داد چنین اتفاقاتی بیفتد.

*اعتصاب از روزنامه‌ی اطلاعات شروع شد؟

-از اطلاعات شروع شد و به کیهان رسید، اما هم‌اکنون پس از گذشت چهل سال تمام کسانی که مسبب آن بوده‌اند، به این نتیجه رسیده‌اند که این اعتصاب، اشتباه محض بود. درواقع از طرفی اشتباهات آن نظام و از سویی قدرنشناسی روشنفکران ما باعث این کار شد. یکی از خطاهای مهم رژیم پهلوی و دولت این بود که افراد عاشق حرفه‌ی مطبوعات را به‌خاطر سانسور ابلهانه از دست داد، در نتیجه آدم‌های فرصت‌طلب روی کار آمدند و اگر افراد توانای صنف هنوز حضور داشتند، چنین اتفاقاتی نمی‌افتاد. در آن روزهای پرشور، با اعتصاب موافق نبودم، این کار را خیانت به افکار عمومی می‌دانستم؛ اما در اقلیت بودم و حرفم خریداری نداشت، برای همین سفری یک‌ماهه به اروپا رفتم.

خرید کتاب خاطرات مطبوعاتی اسماعیل جمشیدی

در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.