جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

معرفی کتاب: خاطرات خروشچف

معرفی کتاب: خاطرات خروشچف

 

«خاطرات خروشچف» به قلم نیکیتا سرگیویچ خروشچف کتابی است که انتشارات نگاه آن را با ترجمه‌ی ابراهیم یونسی به چاپ رسانده است. خروشچف در 1964 ناگهان از کار برکنار شد و مجبور به اقامت در مجتمعی از خانه‌های روستایی متعلق به حکومت، در روستای پتروو دالنیه، واقع در بیست مایلی غرب مسکو گردید. با اینکه تحت مراقبت بود، میزان اقدامات امنیتی و تعداد محافظانش حداقل بود. محافظانش نه درون خانه و با خانواده، بلکه در خانه‌ی کوچکی در همان مجتمع مستقر بودند. خروشچف در گردش در باغچه‌ی خانه و محوطه‌ی مجتمع آزاد بود و گاه حتی گریزی هم می‌زد و از لای پرچین محوطه خارج می‌شد و برای گردش به جنگل یا به کنار رودخانه‌ی مسکو که در همان نزدیکی بود می‌رفت. در این گردش‌ها با دیگر بازنشسته‌ها و روستاییان و کسانی که برای استفاده از تعطیلات آمده بودند و در آسایشگاه‌های کارگری همان حوالی و اطراف اقامت داشتند، ملاقات می‌کرد. اغلب با آن‌ها عکس هم می‌گرفت. اگر ندرتاً تحت مراقبت به مسکو می‌آمد (چنانکه برای دادن رأی در حوزه‌ی آشنای اطراف کرملین آمد) از اتومبیل دولتی استفاده می‌کرد؛ اما محافظانش او را همراهی می‌کردند. می‌توانست با اجازه‌ی قبلی با دوستان و خویشانش در ناحیه‌ی مسکو نیز دیدار کند. خویشان و دوستان نزدیکش می‌توانستند آزادانه به خانه‌اش رفت‌وآمد کنند.

برای کسی که قریب به ده سال بر اتحاد شوروی حکومت کرده بود، ایفای نقش مستمری‌بگیری ‌خاموش کاری دشوار بود. یکی از قلیل چیزهایی که برای او مانده بود و از این تلخی می‌کاست آزادی در بازگویی یادداشت‌هایی بود که از این ده سال حکومت داشت. هرگاه کسی درباره‌ی رویدادهای جاری و گذشته نظرش را جویا می‌شد، این کار را با رغبت و به تفصیل به انجام می‌رساند. اعضای خانواده و دوستانش تنها به نشستن و گوش فرادادن به خاطراتی، که بازگفتنشان مایه‌ی نشاط خاطرش بود، اکتفا نمی‌کردند، بلکه با عنوان کردن پرسش‌هایی او را بدین کار تشویق می‌کردند و در 1967 او را به ضبط این داستان‌ها برانگیختند.

به‌این‌ترتیب، او طی چهار سال بعد تا سال مرگش (1971) این یادداشت‌ها را ضبط کرد. در آغاز با ضبط صوت روسی کهنه‌ای کار می‌کرد که کار کردن با آن برایش دشوار بود. گاه میکروفن را روی دستگاه می‌گذاشت و این عمل به کیفیت صدا به حدی آسیب می‌زد که به‌زحمت قابل‌فهم بود؛ گاه نمی‌توانست دستگاه را درست میزان کند. بعدها که به دستگاه‌های آلمانی دست یافت، کیفیت صدا عالی شد. مواقعی که درون خانه کار می‌کرد، سروصدای آشپزخانه و دیگر اتاق‌ها زیاد در متن محسوس نبود. اغلب فارغ از مزاحمت خاطراتش را در باغچه ضبط می‌کرد. در این‌گونه اوقات صدای پارس سگ و خواندن پرندگان و همهمه‌ی کودکانی که بازی می‌کردند و غرش هواپیماهایی که از فرودگاه‌های مجاور برمی‌خاستند و می‌نشستند در متن محسوس بود. مواقعی که تنها به ضبط خاطراتش می‌پرداخت اغلب این کار را با مراجعه به یادداشت‌هایی که از پیش تهیه کرده بود انجام می‌داد. صدای خش‌خش کاغذ را گاه در نوارها می‌توان شنید. در دیگر اوقات درباره‌ی موضوع موردنظر تأمل می‌کرد و می‌کوشید آنچه را درآن‌باره می‌تواند به یاد بیاورد.

تقریباً همه‌ی نوارهایی را که در این چهار سال ضبط کرده می‌توان پیاده کرد. سرعت بعضی نوارها میزان نیست، صدا بم و بلند است. در دیگر نوارها صدا بسیار خوب است و هرگاه که ضمن نقل داستان شیوه‌ی سخن گفتن و حرکات شخصیتی را که می‌پردازد تقلید می‌کند، آهنگ و شور و نشاط داستان‌سرایی در سخن به گوش می‌رسد. در انجام این کار از نظم و اسلوب خاصی متابعت می‌کرد؛ اغلب از موضوع منحرف می‌شد، توالی زمانی را رعایت نمی‌کرد و در پرداختن به موضوع‌ها و اشخاص تابع نظم خاصی نبود. اخباری مانند مرگ هوشی‌مینه یا یوری گاگارین فضانورد یا واقعه‌ای چون سالروز تأسیس ارتش سرخ، او را به بازگفتن خاطراتی برمی‌انگیخت که موضوع‌ها و سال‌های بسیاری را دربرمی‌گرفت، اما با این همه چیزهایی را که درباره‌ی وقایع اظهار می‌کند (وقایعی که خود در آن‌ها مشارکت داشته است) همیشه روشن و بی‌ابهام و دقیق‌اند. خود او در توضیح اسلوب کار خود می‌گوید: «اسلوب کار من این است که حافظه‌ام را بر واقعه‌ی موردنظر متمرکز کنم و صبر کنم تا شیشه‌ی تصویر این واقعه در ذهنم شکل بگیرد، به‌این‌ترتیب می‌توانم صحت توضیحاتم را در مجموع تضمین کنیم؛ هرچند سایه‌روشن بعضی وقایع تندتر از پاره‌ای دیگر است. اگر خطای چندی در میانه بروز کند، جزئی خواهند بود.»

قسمتی از کتاب خاطرات خروشچف:

در ژانویه‌ی 1945 استالین به من که در اوکراین بودم تلفن زد و گفت: «می‌توانید فوراً به مسکو بیایید؟ در اینجا به وجود شما احتیاج داریم.»

با هواپیما به مسکو رفتم. استالین خیلی سرحال بود. گفت: «رفقای لهستانی از ما تقاضا کرده‌اند در اعاده‌ی خدمات شهری، به‌خصوص شبکه‌ی برق و تأسیسات آبرسانی و فاضلاب، به آن‌ها کمک کنیم. ورشو را آزاد کرده‌ایم، اما لهستانی‌ها در وضع بسیار بدی قرار دارند. می‌گویند ورشو به کلی ویران شده است و نمی‌دانند کار را از کجا شروع کنند. شما تجارب زیادی در اعاده‌ی سریع خدمات شهری دارید. بنابراین می‌خواهیم شما را به ورشو بفرستیم تا در آنجا بر جریان کار نظارت کنید.»

گفتم: «بسیار خب. با کمال میل می‌روم، اما اجازه می‌خواهم چندتایی از مدیران و مهندسان بقمان را با خود ببرم. اول کاری که باید کرد راه انداختن نیروگاه شهر است، بعد هم تأسیسات آبرسانی و فاضلاب.» از رفیق استرامنتف خواستم با من بیاید. می‌دانستم که سازمان‌دهنده‌ی خوبی است و به کار اداره‌ی تأسیسات برق وارد است. عده‌ای مهندس برق را هم که در تأسیسات نیرو و آبرسانی و شبکه‌های فاضلاب تخصصی داشتند جزء هیئت منظور کردم و همه با هواپیما به ورشو رفتیم.

مقر دولت لهستان یا کمیته که آن‌وقت به این نام خوانده می‌شد، در پراگا بود که یکی از حومه‌های ورشو بر کناره‌ی راست رود ویستول است. اوسوبکا موراوسکی نخست‌وزیر و رفیق بیروت دبیر کمیته‌ی مرکزی حزب کمونیست لهستان بود. ژنرال اسپیچالسکی شهردار ورشو بود. بیروت را قبلاً دیده بودم، ولی اولین‌بار بود اسپیچالسکی را می‌دیدم؛ از هر دو خوشم آمد. اسپیچالسکی جوان و باانرژی و فعال بود. تحصیلاتش را در رشته‌ی معماری به پایان رسانده بود؛ و اما بیروت؛ من او را کمونیستی شریف و دلبسته‌ی راه مارکسیسم‌لنینیسم می‌دانستم. تنها یک ضعف داشت، خیلی نرم و با حسن‌خلق بود و همین امر بعدها، وقتی همکارانش از این نرمی و حسن‌خلق سوءاستفاده کردند، موجب بروز ناراحتی‌هایی در لهستان شد.

مهندسان ما با همتایان لهستانی خود به سه گروه تقسیم شدند. یک گروه مأموریت یافت برق شهر را در اسرع وقت راه بیندازد. گروم دوم بنا شد به تأسیسات آبرسانی برسد و گروه سوم مأمور تعمیر شبکه‌ی فاضلاب شد. قرار شد لهستانی‌ها خود کار تمیز کردن و روفتن آوارهای شهر را بر عهده بگیرند. به خدمت ما در این زمینه نیازی نبود. رفیق استرامنتف را در رأس عملیات گذاشتم. بنابراین هم متخصصان روسی و هم متخصصان لهستانی را در اختیار داشت. مقرر شد به مشکلات خاصی که بروز می‌کند رسیدگی کند و سپس گزارش کلی اوضاع را به من و رفقای لهستانی بدهد.

متخصصان ما به‌زودی خبرهای خوشی را گزارش کردند. معلوم شد فقط قسمت خارجی نیروگاه خراب شده و تجهیزات داخلی آن هنوز قابل استفاده است. لهستانی‌ها خیال کرده بودند نیروگاه کاملاً ویران شده است.

خرید کتاب خاطرات خروشچف    

در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.