عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
معرفی کتاب: خاستگاه فلسفه
![معرفی کتاب: خاستگاه فلسفه](/storage/mag/uploads/2022/06/معرفی-کتاب-۱۳-21.jpg)
«خاستگاه فلسفه» عنوان کتابی است به قلم خوزه اورتگایی گاست که انتشارات نودا آن را به چاپ رسانده است. اورتِگا طی اقامتش در لیسبون در سال ۱۹۴۳، تصمیم گرفت پیگفتارِ تاریخ فلسفه نوشتهی خولیان ماریاس را بنویسد که در سال ۱۹۴۱ به چاپ رسید و خیلی زود کار چاپ ویراست دومش هم آغاز شد. در همین حین بود که درونمایهی این اثر به افقهایی فراتر از تصور دست یافت. ۱۰ ژانویهی سال ۱۹۴۴، اورتگا نامهای به ماریاس نوشت و در آن یادآور شد: پیگفتار کتاب شما به ریشهشناسی و چند مبحث سنگینِ دیگر پهلو میزند و من ماههاست که درگیر نوشتنش هستم. این روزها هم همهچیز به مشکل میخورد و هزار و یک چیز گوناگون کار آدم را مختل میکند و اصلاً نمیشود قول بیهوده به کسی داد. بااینحال، صرفاً میخواستم به آگاهیتان برسانم که من همچنان سخت مشغول نوشتن پیگفتار کتابتان هستم؛ هرچند، خواهش میکنم این موضوع بین خودمان بماند.
چند ماه بعد، در ژوئن، اورتگا در نامهای دیگر نوشت: اگر همینطور ادامه پیدا کند این پیگفتار عملاً سر از یک کتاب مستقلِ ۴۰۰ برگی درمیآورد و به یکی از مهمترین کتابهای عمرش تبدیل میشود و شاید بتوان آن را در قالب اثری جدا از خودِ تاریخ فلسفه ولی با عنوان پیگفتارِ تاریخ فلسفهی خولیان ماریاس به چاپ رساند. اورتِگا در تمامی این مراحل بر مسکوت ماندن ماجرا تا زمان عملی شدنش پافشاریِ ویژهای میکرد. او تا پایان سال ۱۹۴۴، مشغول تدریس دورههای فلسفه در لیسبون بود و سپس در ۲۹ دسامبرِ همان سال، نامهی دیگری به ماریاس نوشت و یادآور شد که بهتر است نسخهی کامل پیگفتار با خودِ کتاب شما بیرون بیاید. اینجوری میتواند در یک دید دوسویه قرار بگیرد و بهتر است. البته در این صورت کتاب به چیزی حدود ۷۰۰ برگ میرسد و خب باید هرچه زودتر چاپ شود!
تابستان سال ۱۹۴۵، اورتگا در نامهی جدیدی به ماریاس اعلام کرد که تصمیم گرفته بخشی از پیگفتار را بیرون بکشد و آن را با عنوانِ مستقلِ خاستگاه فلسفه به چاپ برساند و سپس در سال ۱۹۴۶، نخست در لیسبون و سپس در مادرید، ضمن وفاداری به تمام جزئیات سری ماجرا خبر چاپ دو کار تازهی خودش یعنی پیگفتار و خاستگاه فلسفه را علنی کرد. آمدن او به اسپانیا، درگیریهای تازه، بنیانگذاریِ نهاد علوم انسانی، سفرهای درازمدت و چندین و چند کار تازهی دیگر چاپ یادداشتهای پیشینش را با تأخیر روبهرو کرد؛ هرچند، خودِ او همیشه میگفت قصد دارد برگردد و از نو به تمام آنها بپردازد.
این کتاب نمونهی خوبی از منطقِ تاریخیِ در جریان و متمرکز بر درونمایهی مرکزیِ ریشهها و توجیه تاریخیِ فلسفه به شمار میآید. فلسفهسازی یکی از کارهای همیشگیِ بشر بوده ولی به باور اورتگا از ازل در جریان نبوده و نخستینبار در یک روزِ زیبای آفتابی در یونان به دامان ما افتاد، بیآنکه حتی ذرهای در پی ضمانت جاودانگیاش باشد. از نگاه اورتگا، من، بدون آنکه بخواهم ساختاری به دیدگاه خاصی در این زمینه بدهم، بر آن هستم تا نشان بدهم آنچه ما امروز بهعنوان فلسفهی سنتیمان آغاز کردهایم فقط یک فلسفهی دیگر نیست، بلکه عملاً فلسفهای نوین و متفاوت با فلسفههای موجود است.
![](https://gbook.ir/storage/mag/uploads/2022/06/825646.jpg)
قسمتی از کتاب خاستگاه فلسفه:
پارمیندس و هراکلیتوس احتمالاً حولوحوش سال ۵۲۰ پیش از زادروز مسیح به دنیا آمدند. ازاینرو، اندیشهی این دو تقریباً تا پایان این قرن پابرجا بوده. چیستیِ مفهوم خاک ذهنیِ پرورندهی این دو اندیشمند چه بوده؟ چه نگرش فلسفی و قالب اندیشهای کلی ذهن این دو را به خودشان جلب کرده بوده؟ سپس کدام گرایش رایجِ آن روزها موفق به ایجاد تمایزی آشکار میان آنها و مفهوم همآورد شده؟
در آثار پارمیندس هیچ اشارهای به نام شخصی بهعنوان راهنما وجود ندارد. او در آثارش نه از گفتآورد دوست یاد کرده و نه دشمن؛ اتفاقاً چنین چیزی تصادفی نیست. پارمیندس تمام انگارههای خودش را در قالب شعر ابراز کرد، قالبی که آشکارترین گونهی ادبی آن روزگار به شمار میآمد: شعر الهیاتشناختی_کیهانشناختیِ صوفیان دلربا. این گونهی ادبی صوفیانه است و لحنی تراژیک دارد و زبانش هم خیالی و افسانهای به نظر میآید.
اگرچه این شعر از زاویهی اولشخص مفرد روایتشده، خودِ این شخص یا راوی عملاً چهرهای انتزاعی است: جوانکی که به دلایلی مورد عنایت و پشتیبانی ایزدبانویی جوان و موجی از نیروهای آسمانیِ زنانه قرار میگیرد که احتمالاً میشود آنها را از میوزها یا هورایها به شمار آورد؛ زیرا همگی آنها در سرتاسر شعر، دختران خورشید نامیده میشوند. این ابهام آشکار در لابهلای خطوط و ویژگیِ سایهگونِ فضای افسانهایِ روایتِ پارمیندس بدون شک و بیهیچ تردیدی نشان میدهد که پارمیندس به شکلی نامستقیم و نهچندان آتشین، ولی کاملاً حسابشده، دست به اقتباس از یک گونهی کهن زده و از ویژگیهای آن برای ابراز انگارههای خودش بهره برده. به بیان دیگر، پارمیندس بدون هیچگونه باور خاصی به شعر صوفیانه از آن صرفاً بهعنوان یک ابزار بیان اندیشه یا صرفاً دایرهی واژگانی مشخص کمک گرفته. با این همه، تکتک این باورهای منسوخ تا مدتهای مدیدی پیش از گذار به قالب واژگانیِ محض خود پابرجا بودند. اسطورهشناسی حتی پس از افولش هم چهرهی پرمایهای از خودش به جا میگذارد؛ درست همانگونه که ما باوری که عملاً هیچ تعلق خاطری بدان نداریم و صرفاً در وجود دیگران پابرجا مانده را جدی میگیریم و گاه بدان میپردازیم و دستکم حواسمان هست گفتارمان با گفتار پیروان اینگونه باورها اشتباه نشود. با این همه، هنگامی که ما باور خاصی را مومیاییشده درنظر میگیریم، عملاً یک شیوهی گفتاریِ بیضرر را به کار میبندیم. از همین رو، ما هرگاه از شرق سخن میرانیم به خطهای اشاره داریم که خاستگاه بسیاری از چیزها بوده، حال آنکه امروز دیگر هیچکس به وجود چنین خطهای با این ویژگی در فضای کیهانیِ پیرامونمان باور ندارد.