جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

سینما ـ اقتباس: سزار کوچک

سینما ـ اقتباس: سزار کوچک

 

«سزار کوچک» فیلمی جنایی و محصول سال 1931 سینمای امریکاست که به‌دست برادران وارنر و به کارگردانی مِروین لیروی و با بازی ادوارد جی. رابینسون، داگلاس فیربنکس جونیور و گلندا فارل اکران شد. این فیلم داستان مردی را روایت می‌کند که به صفوف جنایات سازمان‌یافته ورود می‌کند تا به رده‌های بالای آن برسد.

خط داستانی این فیلم که گرته‌برداری‌شده از زندگی سالواتوره مارانزانو، رئیس مافیاست از رمانی به همین نام، نوشته‌ی ویلیام رایلی برنت، اقتباس شده است. این فیلم اغلب به‌عنوان یکی از اولین فیلم‌های گنگستری تمام‌عیار در فهرست‌های گوناگون سینمایی قرار می‌گیرد و فیلم محبوب منتقدان است.

کلارک گیبل از گزینه‌های ایفای نقش در فیلم بود. اتفاقی که درنهایت با توجه به نظرات استودیو برادران وارنر و کارگردانِ فیلم رخ نداد تا ادوارد جی رابینسون ایفاگر نقش اصلی شود. رابینسون قبلاً در نمایشنامه‌هایی مانند «راکت و بیوه از شیکاگو» (1930) نقش یک گانگستر را بازی کرده بود.

این فیلم در زمان خودش با استقبال گسترده‌ی منقدان و تماشاگران مواجه شد و هنوز هم تا به امروز، فیلمِ محبوبی است. در فهرست نقدهای سایت روتن تومیتوز، فیلم سزار کوچک براساس امتیازات و نمراتِ 25 بررسی، 92 درصد تأیید و میانگین امتیاز 4/7 از 10 را داراست. اجماع منتقدان این سایت می‌گوید: «سزار کوچک به لطف کاریزمای آتشفشانی ادوارد جی. رابینسون به مقامی حماسی دست می‌یابد و در مقام یک کهن‌الگو برای ژانر مافیایی قرار می‌گیرد.

«سزار کوچک» در کنار «دشمنِ مردم» و «صورت زخمی» در توسعه‌ی ژانر گنگستری، فیلم‌های تأثیرگذاری بودند. این فیلم‌ها اِلِمان‌ها و قراردادهای بسیاری را وضع کردند که از آن زمان تاکنون استفاده شده‌اند. همچنین موفقیت این فیلم در گیشه باعث تولید چندین فیلم گنگستری موفق شد که بسیاری از آن‌ها را نیز برادران وارنر ساخته بودند. نام این فیلم در کتاب مرجعِ «1001 فیلمی که قبل از مرگ باید دید» آمده است و در متنی به آن اشاره شده: «سزار کوچک مروین لیروی به تعریف فیلم گنگستری کمک کرد و درعین‌حال به‌عنوان تمثیلی از شرایط تولید عمل کرد، چراکه فیلم در دوران رکود بزرگ تولید شد و مجموعه‌ی این عوامل در کنار الزامات انطباق اجتماعی در اوایل دهه 1930 به این معنی است که این فیلم کلاسیک، بسیار بیشتر از مجموعِ اجزای ساده‌ی آن است.»

قسمتی از رمان سزار کوچک نوشته‌ی ویلیام رایلی برنت منبع اقتباسی فیلم:

طی سه یا چهار سال گذشته، بَت کاریلو که زمانی یک بوکسر سبک‌وزن درجه سه بود، رهبر یکی از باندهای قلدر وتوری شد. تخصص اعضای این باند در باج‌گیری و ارعاب بود. نارنجک می‌انداختند. بارها، کلوپ‌ها و کاباره‌های گروه رقیب را تخریب می‌کردند. به‌عبارت‌دیگر، آن‌ها گروهِ مخصوص حمله‌ی وتوری بودند. کاریلو یک ارتشیِ کامل بود چون همیشه دستورات را به‌طور کامل و درست انجام می‌داد و به‌طور مادرزاد حق خودش نمی‌دانست که رئیس باشد. یک زیردست خوب، صادق و بدون جاه‌طلبی. وتوری اعتماد کامل به او داشت.

برای همین، از بعد از مرگ کورتنی، وتوری با توجه به نگرش کاریلو علامت انحطاط خودش را به‌طور واضح دید. کاریلو خودش را به ریکو وصل کرد و او را رئیس خطاب می‌کرد. کاریلو در مورد استفاده از کلمه‌ی رئیس بی‌توجه نبود. این کلمه را تصادفی استفاده نمی‌کرد. وقتی گفت «رئیس» منظورش واقعاً همین کلمه بود. وتوری که حساس شده بود در اطراف، نمونه‌های مشابهی را دید. تو رفتار بلکی آوزنو، تو رفتار کیلر پپی و ده‌ها مورد دیگه.

وتوری همیشه ریکو را دوست داشت؛ اما حالا از او متنفر شده بود. اگر هنوز کاریلو یا کیلر پپی به او وفادار بودند، یکی از این دو را مأمور می‌کرد که او را بکُشد و گور بابای عواقبش؛ اما حالا دیگر این راه بسته بود. می‌دانست که کیش شده است و تنها راهش سازش است. حالا دیگر خبری از حلق‌آویز شدن نبود اما سایه‌ی مرگ با هفت تیر ریکو بالای سرش بود. وتوری هرگز با کسی شریک نشده بود. همیشه عادت داشت تا می‌تواند بگیرد و تا می‌تواند کم بدهد. حالا به مرحله‌ای رسیده بود که یا شریک شو یا بمیر و هیچ جوره میل نداشت بمیرد. فرستاد دنبال ریکو.

ریکویی که وارد شد یک ریکوی جدید بود. پشت سرش اوترو، کاریلو و کیلر پپی آمدند. ریکو یک فراک بزرگِ جدید مثل جو پوشیده بود و کلاهی هم که به سر داشت شبیه کلاه جو بود. روی کفش‌های چرمی‌اش گترهای قهوه‌ای رنگ کشیده بود و یک سنجاق نعل اسبی الماس روی کروات قرمز و سبز و سفیدش برق می‌زد.

وتوری نگاهش کرد، چشمکی به کیلر پپی زد؛ اما صورت کیلر پپی مثل سنگ بود. کاریلو یک صندلی برای ریکو گذاشت.

ریکو بعد از اینکه با احتیاط فراکش را جمع کرد و شلوارش را بالا کشید، که خط اتویش خراب نشود، نشست و گفت: «چی کار داری سِم؟»

وتوری به شک افتاد.

گفت: «می‌خواستم تنها ببینمت.»

ریکو گفت: «نه فکر کنم می‌دونم چیکار داری سَم، می‌خوام بقیه هم حال کنن. بریز بیرون.»

عرق روی پیشانی وتوری نشست.

کیلر پپی گفت: «آره، ما می‌دونیم.»

وتوری گفت: «آره، تو یه کم زیادی می‌دونی مگه نه؟»

پپی گفت: «نگران نباش ما اونی رو که باید بدونیم می‌دونیم.»

خرید کتاب سزار کوچک

در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.