جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

روایت طنزآمیز سفر با علی بهاری به هندوستان

روایت طنزآمیز سفر با علی بهاری به هندوستان

 

دهلی شهری است که سه صفت را با هم دارد: شلوغ، پر سروصدا و کثیف. شلوغی‌اش طبیعی است، زندگی 1 میلیارد و 200 میلیون نفر در کشوری که فقط دو برابر ایران وسعت دارد چهره‌ی خیابان‌ها را شلوغ می‌کند.

دهلی پر سروصداست، زیرا ماشین‌ها به هر مناسبتی بوق می‌زنند، حتی پشت بعضی ماشین‌ها نوشته‌اند: please honk، یعنی لطفاً بوق بزنید. شنیده‌ام بوق‌ زدن را موجب برکت می‌دانند، اما صحت و سقمش را نمی‌دانم. البته از بزرگوارانی که گاو را مقدس می‌دانند بعید نیست با بوق ‌زدن برکت را به زندگی‌شان نازل کنند.

ویژگی دیگر این شهر کثیفی آن است که البته نیاز به توضیح دارد. مفهوم کثیفی از مفاهیمی است که منطق‌دانان به آن «مشکّک» یعنی تشکیک‌پذیر می‌گویند. به عبارت روشن‌تر، کثیفی مفهومی است که درجه‌بندی دارد. به همین خاطر می‌توانید بگویید الف از ب کثیف‌تر است و ب از ج کثیف‌تر. یعنی می‌توانید کثافت‌ها را با هم مقایسه یا آن‌ها را طبقه‌بندی کنید. از سوی دیگر، در کشور ما ایران، به کسی کثیف می‌گویند که آداب بهداشت فردی و اجتماعی را رعایت نکند. مثلاً اگر کسی جلو جمع دستش را داخل بینی‌اش ببرد و محتوایی خارج کند به او می‌گوییم کثیف و اگر همین محتوا را پس از خارج‌کردن به جایی هم بمالد، به او می‌گوییم چِرک. درحالی‌که در هند اوضاع متفاوت است؛ یعنی کسی که در فرهنگ ما کثافت به شمار می‌آید، در هندوستان نماینده‌ی وزارت بهداشت است، زیرا میانگین کثافت‌کاری عمومی آن‌ها از ما بسیار بالاتر است و شاید اصلاً قابل‌مقایسه هم نباشد؛ مثلاً در دهلی محال است که از منزل خود خارج بشوید و مسافتی طولانی را طی کنید، ولی کسی را در حال تخلیه‌ی مثانه روی در و دیوار نبینید؛ یعنی بسیاری از مردم هند ـ شاید بیشتر غیر مسلمانان آن ـ به محض اینکه احساس کنند پر شده‌اند، بلافاصله پشت به ملت و رو به دیوار، فشار را از دوش ارگان‌های حیاتی برمی‌دارند. جالب اینجاست که این عملیات فقط روی دیوار که جزء اموال عمومی محسوب می‌شود انجام نمی‌گیرد، بلکه گاهی شامل اموال خصوصی مردم نیز می‌شود. مثلاً یک‌بار جوانی را دیدم که داشت روی لاستیک یک ماشین BMW هنرنمایی می‌کرد. احتمالاً با خود می‌گفت این یک عمل بُردبُرد است، هم من تخلیه می‌شوم و هم صاحب ماشین هزینه‌ی کارواش نمی‌دهد.

در مدت اقامت، این‌قدر صحنه‌ی ادرارپراکنی خلق‌الله را دیدیم که دیگر برایمان کاملاً عادی شده بود و حتی اگر یک شبانه‌روز چنین صحنه‌ای نمی‌دیدیم، نگران سلامت مجاری هندی‌ها می‌شدیم.

فارغ از این موضوع که عملاً خیابان‌ها را به دستشویی عمومی تبدیل کرده و شعار مترقی «شهر ما، خانه‌ی ما» را به «شهر ما، توالت خانه‌ی عمه‌مان» تغییر داده است، موضوع دیگری هم گفتنی است: زیست مسالمت‌آمیز حیوان و انسان. در دهلی نو، پایتخت هند، شما می‌توانید گاوهای زیادی را در خیابان ببینید که از برگ درختانِ بینِ بلوار تغذیه، و در همان محل کود حیوانی تولید می‌کنند و آسفالت خیابان پایتخت را رنگین می‌سازند، ولی کسی جرئت نمی‌کند آن‌ها را به بیرون از خیابان هدایت کند، زیرا گاو برای هندوها محترم است و نباید به آن تعرض شود. بارها این صحنه را دیدم که نصف خیابان در اختیار چند گاو گرسنه بود که داشتند از خجالتِ درخت‌های میان بلوار درمی‌آمدند و نیمه‌ی دیگر را بنز و تویوتاهای وارداتی پوشانده بود. یعنی تاپاله‌ی گاو زیر چرخ ماشینی می‌رفت که به پول ما، چند میلیارد تومان قیمت داشت. این یعنی توسعه‌ی نامتوازن! بااین‌حال جدا از شوخی، هندوستان کشوری است که توسعه‌ی نامتوازن را برگزیده است؛ یعنی در بخش‌هایی مانند آی‌تی، نرم‌افزار، داروسازی و موشک رشدی چشمگیر داشته، اما در برخی بخش‌ها نتوانسته است نمره‌ی خوبی کسب کند، مثل توزیع امکانات، نظافت و زیبایی؛ برخلاف کشور ما که پس از انقلاب در توزیع امکانات و محرومیت‌زدایی از روستاها و شهرهای کوچک و نیز زیباسازی شهری، با همه‌ی اشکالات تا حدی موفق بوده است. البته این تفاوت در توسعه ممکن است به‌دلیل جمعیت زیاد هم باشد. به‌هر‌حال هندوستان کشوری است که پانزده برابر ما جمعیت و فقط دو برابر ما وسعت دارد.

بگذریم.

دیگر از قدم زدن در خیابان و تنفس در هوای شرجی هندوستان و پیاده‌روی‌های پر سروصدا و آرامش‌کُش خسته شده بودیم. شاید رایحه‌ی نامطبوعی که در هوا بود احساس خستگی را به ما منتقل می‌کرد. می‌دانم برای برخی خوانندگان باورپذیر نیست، ولی حجم آمونیاک موجود در هوا که حاصل هنرنمایی خلق‌الله است به‌قدری زیاد است که وقتی باد در هوا منتشرش می‌کند، کاملاً آن را حس می‌کنید و تا مرز بیهوشی پیش می‌روید.

یکی از معابد سیک‌ها در نزدیکی مدرسه بود. تصمیم گرفتیم در اولین فرصت، به‌صورت گروهی از آنجا بازدید کنیم. وقتی به معبد رسیدیم، فردی را دیدیم عمامه‌به‌سر و با ریش بلند که به نظر می‌آمد نگهبان باشد. (البته بعداً فهمیدیم نگهبان ثابتی ندارند و نوبتی پُست می‌دهند.) روی یک صندلی سفید که براثر استفاده‌ی مداوم به قهوه‌ای متمایل شده بود نشسته، پای چپش را از دمپایی قهوه‌ای روشن و روبسته‌اش درآورده و روی زانوی پای راستش انداخته بود و با دست راست، کف پا را می‌خاراند. کف پایش کَبَره بسته بود و به نظر می‌رسید آخرین حمام را با مرحوم گاندی در حوض میان میدان رفته بودند. ابایی نداشت از اینکه جلو ما این کار را انجام دهد.

تلاش کردیم سلام کنیم و به زبان انگلیسی به او بفهمانیم می‌خواهیم بازدید کنیم. در پاسخِ سلامِ ما طوری حرف زد که ترجیح می‌دادم فحش بشنوم. دو مشکل وجود داشت: یکی بی‌اطلاعی او از زبان انگلیسی و دیگری بی‌اعتمادی‌اش به ما. این‌قدر بعضی از دوستان ـ بخوانید مهدی و احمد و روح‌الله ـ در این دو روز، داخل و خارج شده بودند که دیگر به ما مشکوک شده بود. حق داشت؛ بازدید هم حد و اندازه‌ای دارد. قرار نیست چون رایگان است، روزی سه بار بروید دم در و بگویید ما توریست هستیم و برای بازدید آمده‌ایم. مگر سریال ستایش یا مختارنامه است که با بار اول نتوانستید همه‌ی پیام‌هایش را رمزگشایی کنید؟ در کشور خودمان هم اگر دم در یک هیئت دو بار بایستی و به نیت شفا غذا بگیری، بار سوم خود مسئول هیئت طوری چپ و راستت می‌کند که واقعاً نیاز به شفا پیدا کنی! حالا در این کشور هزارفرقه سه جوان ریشوی خارجی با یقه‌ی بسته‌ی آخوندی...، هرکس باشد شاکی می‌شود.

چند دقیقه طول کشید تا قانع شود ما تروریست نیستیم و وزارت اطلاعات هم در هندوستان مأمور ندارد. نهایتاً وزارت بهداشت نیرو بفرستد برای گندزدایی و آموزش استفاده از توالت عمومی سیار. بالاخره اذن دخول داد و وارد شدیم.

کفِ حیاطِ معبد را سنگ‌های سفید بزرگی کار کرده بودند، شاید نیم متر در نیم متر. دوروبَر حیاط چیز خاصی نبود و تنها چیزی که خودنمایی می‌کرد حوض آب در چندمتری در ورودی و سطل بزرگی پر از پارچه کنار در بود.

قبل از داخل‌شدن، باید پایمان را درون حوض آبی که روبه‌روی در ورودی قرار داشت، می‌شستیم. من که کلاً از این چرک‌بازی‌ها متنفرم و می‌خواستم بی‌خیال بازدید بشوم، اما چون روششان همین بود، با خود گفتم با این ملاحظه‌کاری بهداشتی ممکن است یکسره از مزایای سفر و دیدن جاهای جدید محروم شوم. البته دوستان هم پیوسته به فتوای مشهور فقهای شیعه مبنی بر نجاست ذاتی کفار غیرکتابی ـ منظور همان هندو و سیک و دیگر پیروان ادیان غیرابراهیمی است ـ تأکید می‌کردند و سطح ترشح هورمون عذاب‌وجدان را بالا می‌بردند، اما شوق زیارت به‌حدی بود که کثافت‌کاری شستن پا در آن آب آلوده و طی کردن مسافت حوض تا در ورودی با پای خیس را به جان خریدیم. بااین‌حال این، همه‌ی ماجرا نبود. باید سرمان را با پارچه‌های مخصوصی که دم در گذاشته بودند می‌پوشاندیم. اگر می‌خواستم مته به خشخاش بگذارم و خیلی دقت کنم، حتماً متوجه بوی گند پارچه‌ها که روزانه روی سر ده‌ها نفر قرار می‌گرفت می‌شدم و البته باتوجه به آب‌وهوای شدیداً شرجی هند و میزان اهتمام ملت شریف آن دیار به بهداشت فردی می‌شد حجم، توان و نوع میکروب‌های فعال در تاروپود پارچه‌ها را حدس زد. بنابراین تصمیم گرفتم آن را تنها روی سر بیندازم و گره نزنم تا کمتر با پوستم تماس پیدا کند. پارچه‌ها خیلی رنگ‌ورو رفته بود. معلوم بود از زمان استقلال و جدایی پاکستان از هند، نه عوضشان کرده‌اند و نه آن‌ها را در ماشین لباس‌شویی انداخته‌اند.

خرید کتاب گاو و فلفل (روایت طنزآمیز سفر به هندوستان)

در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.