عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
دیگر شما را دنبال نمیکنم، ممنون!
«دیگر شما را دنبال نمیکنم، ممنون!» نوشتهی ژولیو ونسان گامبتو به همت انتشارات ذهنآویز منتشر شد.
هنگامیکه همهگیری کووید اساساً جهان را به بنبست کشاند، نویسنده ژولیو ونسان گامبتو به حقیقتی قدرتمند پی برد: در دنیای پیش از همهگیری، امریکاییها خسته، تنها، ناراضی، بهشدت پرکار و بیشازحد گرفتار شده و در دریای مواج زندگی غرق شده بودند و نیاز به خرید در آنها هر روز بیشتر و بیشتر میشد؛ اما زمانیکه فشار قرنطینه و بیماری از بین رفت، مردم آنچه را برایشان مهم بود دوباره کشف کردند. آنها مشاغلی را که باعث نارضایتیشان میشد کنار گذاشتند و با خانوادههایشان به حومۀ شهر نقل مکان کردند. چیزهای سادهای مانند پیادهروی در فضای باز جایگزین عضویت در باشگاه شد. آشپزی در خانه جایگزین غذاخوریها شد. رفتوآمد کمتر به معنای وقت گذاشتن بیشتر برای خانواده و پروژههای خلاقانه شد و شاید برای اولینبار پس از مدتها، مردم صادق شدند. صادق درخصوص آنچه میخواستند و آنچه به آن اعتقاد داشتند. صادق درخصوص مشکلاتی که در خانواده، گروههای دوستان، محل کار، شهرها و بهطورکلی جامعه با آن روبهرو بودند.
ژولیو متوجه شد که این صداقت پتانسیل تغییر جهان را دارد و ظرفیتی برای تغییر ایجاد کرده است؛ اما احتمالاً دوام نمیآورد؛ زیرا قدرتمندترین نیروهایی که جهان ما را اداره میکنند به آن اجازه نمیدهند. آنها میخواهند روی کلیکهای ما، مکالمات ما، دلارهایمان، کارهایمان، رأیهایمان و در یک کلام زندگیمان کنترل داشته باشند. تنها راهی که میتوانیم آن سیستمها را شکست دهیم، مقاومت در برابر فراخوانها برای ادامۀ حرکت و «بازگشت به حالت عادی» است. ما برای تغییر، مجبوریم سمزدایی کنیم.
ژولیو ونسان گامبتو در کتاب دیگر شما را دنبال نمیکنم، ممنون! برای راههای رهایی ما و بازگشت به زندگی اصلیای که خواهانش هستیم یک طرح اساسی ارائه میکند تا بهصورت فردی و جمعی، متعهد شویم از ایمیلها و اشتراکهایمان گرفته تا ارزیابی مجدد حضور افراد و ایدهها و عاداتی که دیگر در خدمت ما نیستند و ما را خوشحال نمیکنند، سمزدایی کنیم.
قسمتی از کتاب دیگر شما را دنبال نمیکنم، ممنون! اثر ژولیو ونسان گامبتو
حقیقتی بسیار خاص درخصوص روابط انسانی وجود دارد که غولهای فناوری از آن مطلعاند و آن هم این حقیقت است که روابط میان افراد، نوعی اشتراک است. بله، ممکن است عجیب و حتی ظالمانه به نظر برسد؛ اما هر رابطهای در زندگی ما یک گونه اشتراک است، یک گونه تعهد، قرارداد و میثاق منتها همراه با عاطفه و احساس. میتوانید اینگونه آن را در نظر بگیرید: روابط انسانی شبیه اشتراکات هستند.
منظور من از رابطه در وهلۀ اول، روابط اجتماعی (غیرکاری) است: خانواده، دوستان، همسر، شرکا و همسایگان. ممکن است به یاد نیاوریم که چگونه و چطور وارد آن رابطه شدهایم، اما بههرحال وارد آن شدهایم. بله، ما مشترک شدیم؛ یعنی ما به حضور این افراد در زندگی یا در صفحۀ تلفن همراهمان بله گفتیم، وگرنه محال بود در زندگی یا در صفحۀ تلفن همراهمان باشند. شکلگیری این روابط تابع سنتها و آیینهایی است که قرنها قدمت دارد. همۀ آنها با نوعی ثبتنام و دادن تعهد شروع میشوند. به سخنی دیگر، هر رابطه نوعی توافق است؛ رابطه بین دوستان، بین عاشق و معشوق و بین شرکای تجاری. پس از ثبتنام و دادن تعهد، ما وظیفه داریم که اشتراک خود را در قبال رابطه مرتباً تجدید و بهروزرسانی کنیم؛ یک تماس تلفنی، یک قرار ملاقات، یک پیام، یک دورهمی یا مهمانی تعطیلات آخر هفته. نکتۀ مهم این است که ما حق انتخاب داریم؛ یعنی ما تعیین میکنیم که چه مدت از وقت خود را با دیگران سپری کنیم. از زمانی که از این زاویه به روابطم با دیگران (حتی با پدر و مادرم) فکر میکنم احساس بهتری دارم. احساس قدرت و حق انتخاب دارم. با انتخاب آگاهانه و از روی اختیار این کار را انجام میدهم، یعنی با تصمیم و ارادۀ واقعی، وقت بیشتری را با پدر و مادرم سپری میکنم. این کار باعث شده که در قبال این دو انسان عزیز و محترم در زندگیام، احترام بیشتری قائل شوم و پیوندی عمیقتر با آنها برقرار کنم درحالیکه پیش از این همهچیز برایم بدیهی بود و قدر آنها را نمیدانستم.
اگر میخواهید در زندگی، ضعیف و ناتوان شوید، کافی است به خودتان بگویید که گنجایش همهچیز و همهکس را دارید و هیچوقت کم نمیآورید. بهتر است بدانید که شادی و خوشبختی نتیجۀ انتخابهای محکم و تصمیمات مقتدرانه است. اگر بتوانیم نسبت به روابطی که اغلب آسیب زا، حسابگرانه، بیشازحد رقابتی، دلسردکننده، ناامیدکننده و مشکلدار هستند، هوشیار باشیم و از آنها خارج شویم، آنگاه میتوانیم دور و بر خود را پر از آدمهای عالی کنیم.
عبارت «جدایی آگاهانه» یا طلاق مدرن نیز دربرگیرنده همین مفهوم است؛ یعنی این باور مسیحی که روابط ماندگار مستلزم اصولی تغییرناپذیرند اشتباه و مردود است. مذهب و آداب اجتماعی باعث شده که پدیدۀ طلاق (یا هر نوع جدایی بین دو نفر، حتی دوستان) توأم با حس گناه، شرم و ناراحتی باشد؛ اما امروزه میدانیم که لزومی ندارد این روند آسیبزا و پر از کشمکش باشد؛ یعنی طلاق یا جدایی میتواند مهربانانه باشد؛ حتی میتواند از سر عشق باشد. تغییر یا اتمام رابطه به معنای شکست نیست. ما تعیین میکنیم که چه کسی و برای چه مدت در زندگی ما حضور داشته باشد. (به همین ترتیب، تجدید میثاق بین برخی زوجها نیز از همین اصل تبعیت میکند؛ یعنی به یکدیگر و به دیگران اعلام میکنند که هنوز هم پای این رابطه هستند و به آن تعهد دارند، یعنی برایشان عادی و بدیهی و روزمره نشده است.)
هر رابطهای شرایط و ضوابط خاص خود را دارد که از این نظر نیز یک قرارداد محسوب میشود. برای مثال، چه فعالیتهای مشترکی جایز است، چه جایی برای ملاقات مناسب است، چه دوستان مشترکی میتوانند در دورهمی یا مهمانیهای ما شرکت داشته باشند، دربارۀ چه چیزهایی صحبت کنیم، چه کسی صورتحساب را پرداخت میکند و ... این شرایط و ضوابط معمولاً نانوشتهاند. گاهی هم مکتوب و ثبت میشوند مانند عقدنامۀ پیش از ازدواج یا وظایف اعضای یک باشگاه. این شرایط و ضوابط در بیشتر موارد، در طول زمان و با نظر دو طرف تغییر میکنند.
بـرای مـثال، مـن دوسـتی دارم که هـرگز در فـلان محله یا منطقه قرار ملاقات نمیگذاشت و این یکی از شرایط رابطۀ ما بود و من به آن احترام میگذاشتم. بالاخره هر کسی خصلتهای عجیبوغریب خود را دارد و این هم یکی از آنها بود. راستش را بخواهید، کمی خودبین و مغرور بود و عادت داشت حرف، حرف خودش باشد. تا اینکه، در کمال تعجب و ناباوری او، من در رستورانی در آن محله قرار گذاشتم. پس از کمی بحث و بگومگو، او متوجه شد که اگر میخواهد دوستیمان حفظ شود، باید این تغییر و شرایط جدید را بپذیرد. این خط قرمز من باعث شد هر دو ما بیدار شویم و متوجه شویم که چقدر ناخودآگاه رفتار میکردیم و شرایط و ضوابط دوستیمان را بدیهی میدانستیم.
«دیگر شما را دنبال نمیکنم، ممنون!» را دکتر سیدمهدی میرزایی ترجمه کرده و کتاب حاضر در 240 صفحهی رقعی و با جلد نرم چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.