عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
خبر: خاطرات شاهزاده هری/ پشت پردهی رازهای خانوادهی سلطنتی
کتاب «خاطرات شاهزاده هری» به همت نشر ثالث به چاپ رسیده است. خانوادهی سلطنتی انگلستان یکی از مشهورترین و بانفوذترین و درعینحال مرموزترین خانوادههای سلطنتی جهان است. به جرئت میتوان گفت کسی جز خودشان از جزئیات زندگی در قصرهای این خانواده خبر ندارد و فقط زمانی میتوان به رازهای آنان و اطرافیانشان پی برد که یا اطلاعاتی ناخواسته افشا شود یا کسی از درون خانواده، رازهایی را برملا سازد.
شاهزاده هری، پسرِ شاه چارلز سوم، برادرِ ولیعهد، نوهی ملکه الیزابت و شاید از همه مهمتر، فرزندِ شاهدخت دایاناست. او فرزندِ مادری است که به زیرِ پا گذاشتنِ آداب و رسومِ خاندان سلطنتی شهرت داشت و درنهایت به شکل مشکوکی درگذشت. حالا شاهزاده هری با نوشتنِ این کتاب، مرزهای هنجارشکنی و قانونگریزی را جابهجا کرده است. او با افشای شخصیترین و رسواکنندهترین اسرار و رازهای مگو از زندگی خصوصی خودش و کل اعضای خانوادهاش، به کلی چهرهی این خانواده را نزد بسیاری از مخالفان و موافقان آنان تغییر داده است. رازهایی که شاهزاده هری برملا کرده، گاهی باورنکردنیاند؛ ولی درنهایت قضاوت با خوانندگان است.
«خاطرات شاهزاده هری» وعده میدهد که نگاهی «صمیمی» و «صمیمانه» به تجربهها، ماجراها، ضررها و درسهای زندگیای باشد که به شکلگیری او کمک کردهاند.
در ژوئیه ۲۰۲۱، پنگوئن رندوم هاوس اعلام کرد که شاهزاده هری در قالب کتابی، داستان زندگی خود را به تصویر میکشد که در آن، دوران کودکیاش در معرض دید عموم قرار گرفته و وظایف نظامی او در افغانستان و وظایفش در مقام همسر و پدر را شرح میدهد.
شاهزاده هری که اکنون ۳۸ سال دارد میگوید: «من این خاطرات را نه بهعنوان یک شاهزاده که در این مقام متولد شدهام، بلکه در جایگاه مردی مینویسم که در حال تجربه کردن و تبدیل شدن است.»
هری در پایان اظهار هیجان میکند که توانسته کتابی که بهزعم خودش گزارشِ دست اول زندگی اوست را با خوانندگان به اشتراک بگذارد.
قسمتی از کتاب خاطرات شاهزاده هری:
درست همزمان با شروع سال جدید ۲۰۰۹، یک ویدئو همهگیر شد. من بهعنوان دانشجوی دانشگاه افسری به همراه سایر افسرانِ سه سال قبل، در یک فرودگاه، احتمالاً در قبرس؟ یا شاید هم منتظر بودیم که به قبرس پرواز کنیم.
فیلمبردار این ویدئو خودم بودم. قبل از پرواز داشتم وقت میکشتم و برای خودم پرسه میزدم. در همان حین، از گروهمان فیلم میگرفتم، با هر کدام از آنها حرف میزدم و وقتی به دوست و همقطارم، احمدرضاخان، یک جوان پاکستانی، رسیدم گفتم: «بهبه، این هم از دوست پاکی کوچولوی ما...»
آن زمان از توهینآمیز بودن صفتِ «پاکی» آگاه نبودم. در کودکی شنیده بودم که اشخاص بسیاری از این اصطلاح استفاده میکنند و هرگز هم ندیده بودم به تریج قبای کسی بربخورد. هرگز فکر نمیکردم این یک توهین نژادپرستانه باشد و چیزی دربارهی سوگیری نهفته در این اصطلاح نمیدانستم. آن زمان بیستویک سال داشتم و غرق در انزوا و تمایز بودم و اگر هم فکری دربارهی این اصطلاح کرده بودم، حتماً این بوده که لابد کلمهای است شبیهِ «اوسی».
آن ویدئو را برای یکی از دوستان که ویدئویی برای آخر سال میساخت، فرستادم تا آن را هم در میان سایر فیلمها بگنجاند. از آن زمان آن ویدئو دستبهدست، از رایانهای به رایانهی دیگر چرخیده و سرانجام به دست کسی رسیده بود که آن را به روزنامهی نیوز آو د ورلد فروخته بود.
محکومیتهای آبدار شروع شدند.
مردم میگفتند هری هرگز درس نمیگیرد. میگفتند آن افتضاحِ لباس نازی برایش عبرت نشده است. شاهزاده هری از یک احمق هم بدتر است، او هیچ چیزی نمیفهمد _او یک نژادپرست است.
رهبر حزب توری تقبیحم کرد. یکی از وزرای کابینه به تلویزیون رفت تا از من انتقاد کند. عموی احمد مرا در مصاحبه با شبکهی بیبیسی محکوم کرد.
من در هایگرو نشسته بودم و این باران خشم را تماشا میکردم و بهسختی میتوانستم حلاجیاش کنم.
دفتر پدرم به نمایندگی از من یک عذرخواهی رسمی صادر کرد. خودم نیز میخواستم بهطور مستقل چنین کنم، اما درباریان گفتند بهتر است عذرخواهی نکنم.
«استراتژیِ خوبی نیست، قربان.»
«استراتژی بره به جهنم.» استراتژی برایم مهم نبود. نمیخواستم مردم مرا نژادپرست بدانند. چیزی که برایم اهمیت داشت این بود که دیگران فکر نکنند نژادپرستم.
از همه مهمتر، احمد برایم مهم بود. مستقیماً با او تماس گرفتم و از او عذرخواهی کردم. او گفت میداند که من نژادپرست نیستم و این اتفاق برایش مهم نیست؛ اما برایش مهم بود و بخشندگی و بزرگواریاش موجب بهتر شدن حالم شد.
خاطرات شاهزاده هری را سعید کلاتی ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۶۱۰ صفحه رقعی با جلد نرم چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.