عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
اقتصادهای نابهنجار/ انسانها چگونه بر تنگناهای اقتصادی غلبه میکنند؟
کتاب «اقتصادهای نابهنجار»، نوشتهی ریچارد دیویس، به همت نشر ترجمان به چاپ رسیده است. بسیاری از دانشمندان معتقدند که وضعیتهای نابهنجار زندگی آبستن درسهای مهمی هستند. پدر پزشکی مدرن، دکتر ویلیام هاروی، کالبدشناس لندنی قرن هفدهم است. هاروی همیشه بررسی موارد عجیب و نادر را ارزشمند میدانست که نمونهی بارزش ماجرای هیو مونتگمری بود. هیو در کودکی حین سوارکاری دچار سانحه شد و هنگام افتادن از روی اسب، سمت چپ بدنش چنان خرد شد که قفسهی سینهاش از جا درآمد و بخشی از قلب و ریههایش مشخص شد. پسرک به شکل معجزهآسایی زنده ماند و تختهای فلزی جای دندههایش گذاشتند تا از اندامهای حیاتیاش محافظت کند. هاروی به منظور معاینهی هیو تخته را با احتیاط برداشت و مشاهده کرد که حرکت قلب او همزمان با نبض مچ دستش است. این اتفاق نمای منحصربهفردی از کالبد انسان در اختیار دکتر گذاشت و مؤید انگارهی مناقشهبرانگیزی بود که هاروی سعی در اثبات آن داشت: اینکه خون پیوسته در تمام بدن انسان میگردد.
همکاران هاروی او را به سخره گرفتند، اما گذر قرنها ارزش روشها و اهمیت مشهورترین یافتهاش (گردش خون) را آشکار ساخت. پزشکان دیگری هم نشان دادند که افراد جانبهدربرده از آسیبهای بدنی میتوانند بصیرتهای ارزشمندی در اختیار بگذارند. در سال 1822، جوانی کانادایی به نام الکسیس سنتمارتین از یک تیراندازی تصادفی جان سالم به در برد و با حفرهای در شکم به زندگی خود ادامه داد؛ مشاهدهی مستقیم نحوهی کارکرد دستگاه گوارش او زمینهساز فیزیولوژی معده شد. در سال 1848 نیز یک کارگر راهآهن در ورمانت، به نام فینیاس گیج، پس از انفجاری که باعث شد میلهای آهنی در جمجمهاش فرو برود بهطرز معجزهآسایی زنده ماند. داستان زندگی و تغییر تواناییها و خلقوخوی او پس از این سانحه به مطالعهای خطشکن در زمینهی نحوهی کارکرد مغز تبدیل شد. تابآوری معجزهوار این بیماران عجیبوغریب که همه به نحوی آسیب دیدند اما زنده ماندند درسهایی در اختیار دانشمندان گذاشت که برای مطالعهی کارکرد بدنهای سالم و غیرعادی نیز خیلی مفید بود.
نویسنده میگوید: نُه مکانی که در این کتاب بررسی کردهام، همه، جوامعیاند که در آنها سه نوع تجربهی نابهنجار (بقا، شکست و آینده) نقشی محوری در زندگی مردم ایفا میکنند. بخشی از کتاب متأثر از ویلیام هاروی است و به جاهایی میپردازد که مردم در مواجهه با آسیب و ترومای شدید از خود تابآوری نشان دادهاند. از آنجا که یافتن وضعیتهای نابهنجار در دنیا و بازدید از آنها کار بسیار دشواری بود، نمونهها را تا حد ممکن به شکل کمّی و عینی انتخاب کردم تا مطمئن شوم که بارزترین نمونه در نوع خودشان هستند. جزئیات، فکتها و آمار و ارقام بیشتر دربارهی هریک از این اقتصادها و دلیل انتخابشان را توضیح دادهام. هر جا امکان داشته، از دادههای برگرفته از آژانسهای رسمی آمار ملی یا نهادهای بینالمللی استفاده کردهام. یادداشتهای خودم، به همراه ارجاعات به پژوهشها و مطالعهی بیشتر، همه در پایان کتاب آمدهاند.
قسمتی از کتاب اقتصادهای نابهنجار:
نگرانی اصلی در مکانهایی همچون فوجیساتو و تسووانو این است که حفظ خدمات عمومیای همچون مدارس و بیمارستان روزبهروز سختتر میشود. همین باعث شده ادغام روستاها موضوعی داغ در مناطق روستایی ژاپن باشد، بهگونهای که دولت، روستاهای در حال افول را تشویق به اتحاد و بههمپیوستن میکند. این از آن دست سیاستهایی است که باید بهزودی در ایتالیا و پرتغال انتظارشان را کشید، کشورهایی که در آنها متروک شدن روستاها کمکم اسباب نگرانی شده است. یکی از محلیها میگوید ادغام ایدهی خوبی است: اگر شهرکها و روستاها خدمات عمومی مشترک (مثلاً اتوبوس، مدرسه، کتابخانه) داشته باشند، احتمال سرپاماندنشان بیشتر است.
مشکل پیش روی آکیتا این است که ادغامهای پیشنهادی مدام به درِ بسته میخورند. یکی از اختلافات اساسی مربوط به نام مکان جدید است. شهرکهای اینجا ارجاعات تاریخی یا طبیعی مهمی در نام خود دارند: از فوجیساتو که برمیگردم، از ایکاوا (شکوفهی گیلاس) ناگاموته (چهرهی اندوهگین) و گوجومه (پنج قلعه) میگذرم. برای ادغام شهرکها باید نمادهای کانجی را نیز کنار هم نهاد و اسمهایی زشت و کممعنا ساخت. یک نمونهی نزدیک به شهر آکیتا کاتاگامی است، منطقهای حاصل از ادغام شهرکهای شووا، ایتاگاوا و تنو. کاتاگامی کلمهای ترکیبی است، ملغمهای از حروف کانجی که معنایی هم ندارد. یکی از محلیها جوری ماجرا را برایم تعریف میکند که پیداست احساس میکند چیزی را از دست داده است: «شهرکهای قدیمی اسمهای پرمعنایی داشتند. اسمهای مدرن واقعاً اسفبارند.»
رقابتها و سلسله مراتبهای محلی هم مانعی میشوند بر سر راه ادغام مناطق روستایی. طبق سنت، روستاها و خانوادههای عالیمقامترِ هر منطقه آنانیاند که منطقه را بنیان نهادند یا با محصول شکار و صید ماهی خود به مردم ارزاق میرساندند. مثلاً یاگیساوا قطب مشهور شکارچیان خرس است که مردم احترام زیادی برای آنها قائل بودند، زیرا میتوانستند گوشت فراهم کنند و البته داروهای سنتی از بخشهایی از جسد خرسها تهیه میشد. اهالی این خانوادهها و اماکن نفوذی زیاد، هر چند غیررسمی دارند و میتوانند برنامههای بخشداران و کارمندان اداری برای ادغام را به تأخیر بیندازند.
مشکل دیگر بدهی است. روستاییانی که بدهی سنگینی دارند طرفدار ادغاماند، اما افرادی که تمکن مالی بیشتری دارند خواهان استقلالاند. کامیکوآنی، روستایی بزرگ نزدیک یاگیساوا، طبق پیشبینیها طی 20 سال آینده حدود 40 درصد کوچکتر میشود و در آن منطقه مشهور است که این روستا آمادهی ادغام با روستایی دیگر است، اما بهخاطر بدهیهایی که دارد شریک دندانگیری به نظر نمیرسد. یکی از ادغامهای پیشنهادیِ اخیر در پی اتحاد فوجیساتو با پنج شهرک کوچک دیگر بود تا سکونتگاه تجمیعی جدید بسازد که نام جنگل، یعنی شیراکامی، را بر خود خواهد داشت. اما، علاوهبر نامها، بدهیها و تفاوتهای قدرت، یک مشکل دیگر به تنوع ظریف فرهنگها و سنتها برمیگردد، حتی در کوچکترین دهات آکیتا که هریک ایزدان و رقصها و جشنوارهها و غذاهای سنتی مخصوص به خود را دارند. ادغام موفقیتآمیز نبود. درعینحال، مدارس این مکانها کلاسهای کوچکی دارند و در آستانهی تعطیلیاند، پزشکان محلی دارند مهاجرت میکنند و دکانداران بیشتر و بیشتری کرکرههای خود را برای همیشه پایین میکشند.
اقتصادهای نابهنجار را علیرضا شفیعینسب ترجمه کرده و کتاب حاضر در 352 صفحهی رقعی و با جلد نرم چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.